۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه
نوروزی که بوی نوروز نمی دهد
پارس دیلی نیوز
هزاران سال است که اسفند که می آید مژده بهار و بوی تازگی و عید و سال نو می دهد. پنجرههایی که باز می شود و سینی دانه های جوانه زده روی هره و ایوان هایی که پر شده از ملحفه و قالی های خیس که در آفتاب نیمه جان پهن شده تا خیابانهای شلوغ و مغازههایی که تا پاسی از شب باز است و بساط ماهی قرمز فروش ها و سبزه و سمنوی و سبزی های همه و همه می گویند که سال دارد نو می شود و زمان جشن و شادی رسیدهاست. اما اسفند ۸۸ با این که همراه همه این تصاویر آشنا است اما تفاوت اساسی با سالهای دیگر دارد. سیاسی ترین سال سی سال اخیر ایران در حالی به روزهای پایانی خود می رسد که مشکلات ناشی از بحران اقتصادی که در چند ماهه اخیر در ایران حاکم بوده نفس جمعیت بزرگی از جامعه ایرانی به ویژه قشر متوسط را گرفته است. کمبود نقدینگی، رکود اقتصادی، عدم پرداخت دستمزدهای کارگران کارخانه ها و برخی از ادارات دولتی و بالا رفتن قیمت ها و رشد تورم باعث شده تا مردم به جای فکر تهیه و تدارک عید و سنت نیاکان دغدغه نان شب و گذران روزمره باشند.
حامد در یک اداره دولتی کار می کند. با سابقه هشت ساله دستمزدش حدود ماهی ۵۰۰ هزار تومانی است که اگر بخشی از آن بابت بیمه و مالیات و کسر کار کم نشود کفاف اجاره یک خانه ۴۰ متری در جنوبی ترین بخش تهران و خرج خورد و خوراک یک خانواده سه نفره را نمی دهد. تا چند ماه پیش او بعد از ظهرها به عنوان منشی در مطب یک پزشک متخصص کار می کرد. اما دکتر چند ماهی هست که به بهانه گذراندن طرح تخصصی به اروپا رفته و ظاهرا قصد بازگشت ندارد. حالا او همان کمک خرج اندک را هم از دست داده است. می گوید: «زندگی با صرفه جویی و مشکلات مالی یک جورهایی می گذرد. اما عید خرج و هزینه های خودش را دارد. » حالا حامد به قول خودش برای چند تومانی بیشتر ، لباس سرخ چین دار می پوشد و کلاه بوقی به سر می گذارد و صورتش را سیاه میکند و در خیابان های بالای شهر حاجی فیروز می شود. از درآمدش می پرسم. می گوید:« این وضع کمر همه را خم کرده است .اما همین قدر که پول یک دست لباس برای بچه و چند کیلو میوه و شیرینی در آید شکر می کنیم.»
بعد از ظهر نیمه های اسفند است. هوای تهران یک دفعه ده درجه گرمتر شده و تهرانی ها که غافلگیر شدند. خیابان و مغازه های مرکز شهر پر از خانواده هایی است که برای خرید به این بخش شهر آمدند. مردان و زنان داخل مغازه ها می روند و جنس ها را زیر و رو می کنند تا چیزی که باب میلشان باشد را پیدا کنند. اما مهدی صاحب یکی از مانتو فروشی های خیابان جمهوری معتقد است فقط نگاه می کنند؛ اما از هر ده نفری که می آیند یکی خرید می کند. با این همه مهدی می گوید: همین هم غنیمت است. امسال که تقریبا نصف سال بیکار بودیم و رکود کامل بود. بعضی روزها صبح تا شب یک هزاری هم دشت نمی کردیم. کامران در فروشگاه کناریش فروشندگی می کند، می گوید:«تازه قیمت ها هم خیلی زیاد نیست همه جنس ها را زیر قیمت می فروشیم که فقط چیزی فروخته باشیم» نگاه می کنم قیمت مانتوها از ۱۲ هزار تومان(۱۲ دلار) تا ۵۰ هزار تومان(۵۰ دلار) است. مدل های خاصی ندارند. اکثرا ساده و چین دار با پارچه های با کیفیت متوسط که به قول سروناز با یک بار شست و شو از قیافه میافتد و نخ نخ می شوند. اما چه باید کرد برای خرید همین ها هم باید کلی صرفه جویی کرد. سروناز ۲۴ ساله و منشی یک شرکت خصوصی است. پدرش بازنشسته ارتش است که با احتساب پولی که از مسافر کشی در میاورد خانواده پنج نفرهشان زندگی متوسطی دارند. البته سروناز و برادر هر دو کار می کنند و بجز خورد و خوراک باری بر دوش خانواده ندارند. اما او می گوید: امسال سال سختی داشتیم. همه قیمت ها به طور سرسام آوری بالا رفته و خانوادههای متوسطی مانند ما برای گذران زندگی با سختی های زیادی رو به هستیم. » در سالی که گذشت علی رغم تاکید دولت بر حفظ نرخ تورم روی ۱۴درصد، ارزش ریال به طور سرسام آوری پایین آمد و در مقابل آن قیمت کالاها به ویژه کالاهای اساسی بالا رفت. خیلی از خانواده ها ماه هاست وعده غذایی گوشتی را از سبد خانواده خود حذف کرده اند. قیمت گوشت قرمز به طور متوسط بین کیلویی ۱۵ هزار تومان(۱۵ دلار) است. قیمت گوشت مرغ نیز در چند ماه اخیر با افت و خیزهای زیادی رو به رو شده است. در مورد برنج هم که حرف و حدیث های زیادی مطرح شده است. میوه هم که به لطف میوه های وارداتی بیشتر جنبه یک کالای لوکس را به خود گرفته است.
در ورودی بسیاری از مرکز فروش های غرب و شرق تهران پلاکاردهای نصب شده که نشان می دهد اجناسشان را حراج کرده اند. قیمت ها خیلی پایین تر از قیمت های قبلی است اما این جا هم خیلی تفاوتی با مرکز شهر ندارد. مردم تنها لباس ها را زیر و رو می کنند. سیما که در یک لباس فروشی کار می کند می گوید هر سال این موقع چند تا نمایشگاه عرضه مستقیم کالا برگزار می شود. امسال تصمیم گرفتیم که همزمان با برگزاری این نمایشگاه قیمت ها را کمی پایین ببریم که بتوانیم جبران خسارتی که در ماههای قبل داشتیم را بکنیم. هرچند که حسین که هم فروشگاه و هم تولیدی دارد و در نمایشگاه هم غرفه ای گرفته است می گوید:« نمایشگاه امسال مثل هر سال نبود. او می گوید روز تعطیل در شلوغترین ساعت نمایشگاه فروش ما به یک میلیون تومان نمی رسید. در صورتی که همین پارسال در نمایشگاه روزی کمتر از ۳ میلیون فروش نداشتیم.» سهیلا کارگری می کند. هر روز یک جای شهر. امروز هم از صبح خانه یکی از مشتری هایش بوده. شوهرش کارگر یک کارخانه بسیار معروف است. کارخانه ای که سه ماهی هست حقوق کارگران را نداده است. می گوید اگر کار من نبود حتما از گرسنگی می مردیم. می گوید: «پارسال کلی وعده وعید بالا رفتن حقوق رو دادند و یک ماهی هم حقوق ها را بالا بردند. اما بعد از این که انتخابات تمام شد نه تنها آن حقوق ها بالا نرفت و پایین تر آمد حالا یک خط در میان پول می گیریم.» به یاد یکی از دوستانم می افتم که مهندس است و در یک شرکت خصوصی معماری داخلی کار می کند. در چند ماه اخیر خیلی سرش شلوغ سفارش مشتری ها بود. سفارش هایی که هنوز نتوانسته تسویه کند و بدتر از آن این که برای آماده سازی سفارش ها کلی چک داده و حالا که موعد چک هاست با مشکل جدی رو به رو شده است. او میگفت :« اکثر چک هایم برگشت خورده و برای گرفتن پول خودمان مجبوریم دست به هر کاری بزنیم.»
همانطور که با سهیلا صحبت می کنم به طرف میدان ونک می روم. صدای گیتار فلامنگو به گوشم می رسد. روی پله های یکی از مراکز خرید دو پسر جوان با گیتارهایشان نشسته اند و آهنگی اسپانیولی را می زنند. امید و اشکان ۲۲ساله و دانشجوی سال سوم موسیقی هستند. اشکان می گوید: مدت هاست که برای خرج دانشگاه دنبال یک شغل نیمه وقت بودند. اما حالا حتی پیدا کردن شاگرد برای آموزش هم سخت شده. امید می گوید: حتی دو تا شاگرد هم پیدا نکردیم. » برای همین آن دو تصمیم گرفتند مثل خیلی از همسن و سالهایشان که موسیقی بلد هستند در خیابان نوازندگی کنند. اشکان می گوید:« مثل من و امید در تهران کم نیستند دانشجوهایی که نوازندگی دوره گردی می کنند. » می گویم: حالا چرا این قدر غمگین می زنید؟ چرا دم عیدی یک آهنگ شاد نمی زنید؟» اشکان خنده ای تلخ می کند و می گوید:« شاد زدن دل خوش می خواد خانم. این روزها دل کی شاده؟ برای آدم های افسرده که نمی شه دلی دلی زد. تازه مگه امسال عید داریم؟» پاسخ این سئوال را اما دیروزش ویدا مدیر آرایشگاهی که مشتریش هستم داده بود:« با این همه اتفاق بدی که در سال ۸۸ افتاد که امسال عید نداریم. من که صورت ندا (آقا سلطان) یک لحظه از جلوی چشمم دور نمی شه چطور می تونم عید شاد باشم؟» مانند ویدا و اشکان این روزها در سراسر ایران کم نیستند. دوستانی در اینترنت و محل کار از سال غم و اندوه و سیاسی ترین سال سه دهه اخیر می گویند و از این که امسال خیلی ها هفت سینشان را کنار سنگ آرامگاه شکسته ندا آقا سلطان عزیز و سهراب اعرابی و سایر شهدای جنبش سبز پهن خواهند کرد.
سپنتا پرهام
۳ فروردین ۱۳۸۹
بهروز جاوید تهرانی و پدیدۀ مقاومت در زندان
پارس دیلی نیوز:دلیل فشار بر بهروز جاوید تهرانی نیز چون دیگر زندانیانی که بعضاً در این راه جان باختند، نپذیرفتن درخواست زندانبانان و بازجویان است. آنها بر سر حرفشان مانده اند و از این رو اینچنین تحت فشارند.
به گزارش فعالین حقوق بشر و دموکراسی، جاوید تهرانی دانشجوئی که سالهای زیادی از جوانی خود را در زندان های جمهوری خونخوار اسلامی سپری کرده است، در شرایطی غیر انسانی در سلول انفرادی به سر می برد و در وضعیتی دشوار تحت فشار است.
دکتر بهرام بیگدلی از فعالین حقوق بشر و مدافع حقوق زندانیان سیاسی ایران، بهروز جاوید تهرانی را نماد مقاومت زندانیان سیاسی می نامد و با اشاره به روحیۀ مبارز وی تداوم مقاومت را در زندانیان دیگری چون منصور اسانلو، ارژنگ داودی، عیسی سحرخیز، بهاره هدایت، شیوا نظر آهاری و.......دنبال می کند.
به نظر این فعال حقوق بشری مقیم آلمان، دلیل فشار بر بهروز جاوید تهرانی نیز چون دیگر زندانیانی که بعضاً در این راه جان باختند، نپذیرفتن درخواست زندانبانان و بازجویان است. آنها بر سر حرفشان مانده اند و از این رو اینچنین تحت فشارند.
دکتر بیگدلی به سخنان غلامحسین محسنی اژه ای دادستان کل کشور، اشاره می کند که در ارتباط با آزادی "محمد نوری زاد" فیلمبردار و نویسنده گفته بود: "تا افکار ایشان مهار نشود او در زندان خواهد ماند"
نوشتۀ لیدا پرچمی ، رادیو فرانسه
نامه ای از زندانی سیاسی حامد روحی نژاد
پارس دیلی نیوز:سر آخر خرناسه خواب خراب و رخوت آور، خوف انگیز خیالات خام خائنان و خواستاران به خاک و خون خواباندن خیل خاکیان اهورایی خاتمه یافت و سکوت سنگین و سر سام آور و سوزناک سرمای زمستانی به سر رسید و بوسه های بهار بیداری و با طراوت بر هستی نثار گشت به راستی این پدیدار شدن دگر گونی های شگرف در پدیده های طبیعت چه پندی و عبرتی برای ما در بر خواهد داشت
زمستان اگر چه تاریک و سرد و سرشار از ترس و خفقان باشد سر انجام سپری خواهد شد و بهار دوباره پا به عرصه گیتی خواهد نهاد این قانون به آهنگ طبیعت است و خواه و ناخواه رخ خواهد داد، در جامعه انسانی نیز جز این نیست و با تاریخ و گذشتگان در خواهیم یافت که هر چند حکومتی با زمستانی ترین شکل و شیوه سالهای سال عمر کند فرجام آن جز پیوستن به صفحات کتاب کهنه تاریخ نیست و تنها یادگار ماندگارش این نام ننگی است برای بانیان و مجریانش همچنان که دیده ، شنیده و یا خوانده ایم. مدت مدیدی است که مردم ایران زمین در اوج تاریکی و خفقان و دهشتناک ترین شرایط به گذران زندگی و یا با بیانی گویاتر و رساتر به زنده بودن صرف در این شب استبداد محکومند و تنها اندک زمانی است که پس از رسانیدن این شب ظلمانی به نقطه عطفش به دست مردم همه چیز روی به سپیدی نهاده و به سمت روشنایی رهسپار است و این تغییر و تبدیل موضع نوید طلوع مهر را میدهد و از کمی آنسوتر صدای خنده های مردمی که با شادمانی به سان پیشینیان آشتی کردند به گوش می رسد.
شادمانی از جنس پاکترین روش زیستن از جنس انسانی، از جنس اهورایی، صدا نزدیک و نزدیک تر می شود. سال 1388 با تمام فراز و نشیب هایش به پایان رسید، سالی که گرچه قدم های بی مانندی در راستای رسیدن به خواسته به حق خود برداشتیم اما هزینه هنگفتی در این راه متحمل شدیم. از مجروح و محبوس گرفته تا کشته و اعدامی و غیره این هزینه سنگین را پرداختیم و حتی سنگین تر از این را نیز خواهیم پرداخت تا به خواسته خواستنی و و هدف مشترک و به حق و حیاتی امان دست یابیم و بی تردید دیری نمی پاید که چنین خواهد شد و این یقین از آنجایی سر چشمه می گیرد که با توجه به این وقایع، بهایی که صرف نمودیم محال است که به سان گذشته به درد و فراموشی نسیان در یک قدمی دستیابی به خواسته ما مبتلا شویم و تیشه به ریشه تمام کاشته ها و کرده هایمان بزنیم و برای ما اساسی تر از این مطلب آگاهی و خردی است که ملت ایران در طول این مدت طویل به یاری تجربیات گران بهایش از کلیه زوایایی حاکمیت حاکم و متد و روش های حفظ جایگاهش در 31 سال بر کرسی قدرت بودن بدست آورده است و فریب دادن این مردم آگاه غیر ممکن و دور از ذهن به نظر می رسد. به هر روی ما ملت ایران با حافظه تاریخی بی سابقه و بی مانند به پاس خون شهدای راه آزادی با دستانی گره خورده به هم و همبستگی بیتا سال 1389 را با هدف رسیدن به آزادی و حقوق انسانیمان بی دغدغه از ترس های بی سبب و یا با سبب پیشین آغاز کرده و با نتایج شگفت به پایان خواهیم رساند.
سال نو بر همه ایرانیان ایرانی مبارک
حامد روحی نژاد
7/1/89
زندان اوین – بند 350
۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه
رنج جسمی و روحی اسانلو در گوهردشت
پارس دیلی نیوز: رادیو آلمان:منصور اسانلو بهجای بهرهمندی از مرخصی نوروزی، یک هفته در زندان گوهردشت به سلول انفرادی افتاد و بعد به بند ۵ منتقل شد. بندی که ویژه پرخاشگران، معتادان و قاتلان است. این فعال کارگری و خانوادهاش روزگار سختی را میگذرانند.
سهسال و هفت ماه از دستگیری منصور اسانلو، رییس سندیکای کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران میگذرد. اسانلو به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به ۵ سال حبس محکوم شده و از شهریورسال ۸۷ در زندان گوهردشت کرج نگاهداری میشود.
اسانلو، زندانی محروم از همه حقوق
اصل تفکیک زندانیان، سازمان زندانها را ملزم میکند که افراد در بند را بر اساس نوع اتهام، جرم یا سن نگاهداری کنند. اما اسانلو بهخلاف این اصل، در حالی که یک زندانی سیاسی است، مجبور شده محکومیت خود را نزد بزهکاران خطرناک سپری کند.
همسر اسانلو میگوید: «منصور ۴۳ ماه است در زندان بهسر میبرد. طبق آییننامه زندانها وقتی دوسوم حبس سپری شود، امکان آزادی مشروط، تخفیف، مرخصی استحقاقی و استعلاجی هست اما او در این مدت حتی یک روز هم از این حقوق استفاده نکرده است. پزشکان خود زندان تایید کردهاند که او شرایط جسمی ناگواری دارد و باید در اولین فرصت از زندان بیرون برود. اما هیچ گوش شنوایی در کار نیست.»
پروانه اسانلو میگوید که همسرش در بند ۵ زندان گوهردشت در میان عدهای قاتل و جنایتکار که مدام سرگرم کشیدن سیگار و مواد هستند، زندگی میکند.» وکلای همسرم خیلی زحمت کشیدهاند و حتی دکتر یوسف مولایی، یکی دو روز قبل از عید او را دیده و خیلی منقلب شده و اشکاش درآمده اما نتوانسته هیچ کاری بکند. در پروندههای سیاسی و امنیتی، وکیل عملا هیچکاره است«.
حساب اسانلو را از بقیه زندانیان جدا کردهاند
پروانه اسانلو میگوید که مراجع قضایی مخالفتی با مرخصی همسرش ندارند اما گفتهاند که وزارت اطلاعات با استعلام آنها برای این مرخصی، مخالفت کرده است. پروانه اسانلو میپرسد چرا بهجای دستگاه قضایی، وزارت اطلاعات برای سرنوشت زندانیان تصمیم میگیرد. او از سرگردانی خود، دو پسرش و مادرپیر منصور اسانلو میگوید:« مادر شوهرم، خالهی من است. خیلی بیتابی میکند. مدام گریه میکند و میپرسد چرا بچهام عید پیش زن و بچهاش نیامد. چرا او را پیش مواد مخدریها بردهاند.»
پروانه اسانلو با تاکید اینکه همسرش به سختی مریضاست از بههم ریختگی روحی او میگوید: «نمیتواند با این نوع زندانیان کنار بیاید. از دود سیگارآنها نمیتواند نفس بکشد. وقتی به من زنگ میزند، مدام سرفه میکند و کلافه است.»
ملاقات در نهایت زحمت
روزهای ملاقات در زندان گوهردشت برای زنان و مردان یکسان نیست. بستگان مرد زندانی یک روز ملاقات دارند و بستگان زن، روزی دیگر! پروانه اسانلو میگوید: « با این قاعده، هیچوقت نمیتوانیم خانوادگی به دیدار منصور برویم، در حالیکه برای من و پسرهایم راحتتر است که همگی با هم او را ببینیم. ملاقاتها پانزده روز یکمرتبهاند و معمولا از پشت شیشه انجام میشوند. کتاب و وسیله را به سختی قبول میکنند. بار آخر پسرم برای تولد پدرش، کتابی هدیه گرفته بود که آن را قبول نکردند.» به گفته پروانه اسانلو، همسرش در زندان کتابهای انگلیسی و رمان میخواند.
بیماریهای حاد، محیط ناسالم
پروانه اسانلو از ناراحتیهای چشمی، قلبی، پوستی و ریوی همسرش میگوید: « یک بیماری عصبی ژنتیک پوستی بهنام پسوریازیس دارد. در زندان نه نور کافی است، نه بهداشت درست و حسابی. او نباید استرس داشته باشد، اما از ۲۰ تا ۲۷ اسفند به انفرادی برده شده و بعد هم به بدترین بند گوهردشت که همان بند ۵ باشد«.
قطع کلیه حقوق و مزایا
همسر منصور اسانلو میگوید که پس از ۲۶ سال سابقه کار، این فعال کارگری را اخراج قطعی کردند و کوچکترین حقی نیز برای خانوادهاش قائل نشدند: « اینهمه این همه سال، حق بیمه، بازنشستگی پرداخت کرده اما حتی یک ریال به عنوان بازخریدی به ما ندادند. هرچه پیگیری کردیم، نتیجه نداد. این حکمی است که دیوان عدالت اداری تایید کرده است. این چه عدالتی است؟»
پروانه اسانلو از سختیهای روزگار، هزینه بالای زندگی، مخارج دو پسر بزرگ و بیحاصلی دوندگیها برای معالجه و مرخصی همسرش میگوید و ابراز امیدواری میکند که ایام شدت، سپری شوند.
منصور اسانلو، رییس هیات مدیره سندیکای واحد نخستین بار در دیماه سال ۸۴ دستگیر شد و ۸ ماه در زندان ماند. وی در آبان ۸۵ نیز برای بار دوم دستگیر و یکماه بعد به قید کفالت آزاد شد. اسانلو در تابستان سال ۸۶ در اجلاس سالیانه اتحادیه بینالمللی کارگران حمل و نقل (آیتیاف) در لندن شرکت و سخنرانی کرد. سومین دستگیری او در ۱۹ تیرماه ۸۶ و پس از بازگشت به کشور صورت گرفت. وی پیش از بازداشت در خیابان، از سوی ماموران امنیتی به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت
۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه
نامه بسیار تکاندهنده یک زندانی سیاسی از بند ۳۵۰ اوین
ایران پرس نیوز:سعید ملکپور، در مهرماه سال ۸۷ بازداشت شد و از آن تاریخ در زندان اوین به سر میبرد. وی متولد خرداد ماه ١٣٥٤، فارغ التحصیل رشته مهندسی متالورژی از دانشگاه صنعتی شریف با سابقهی کار کارشناسی در شرکت ایران خودرو، مرکز تحقیقات رازی و یکی از بازرسان شرکت گرما فلز بوده است. وی در سال گذشته موفق به اخذ پذیرش از دانشگاه ویکتوریا کانادا جهت ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد شد.
ملکپور در مهرماه سال ۸۷ پس از ورود به ایران بازداشت شد. وی از سال ۲۰۰۵ میلادی در کشور کانادا به طراحی وبسایت اشتغال داشت.
این زندانی سیاسی در رابطه با پروندهی موسوم به «مضلین ۲» مربوط به جرایم اینترنتی بازداشت شد. در اواخر سال ۸۷ گزارشی توسط گروهی که خود را از اعضای سپاه پاسداران معرفی میکرد منتشر شد. متن این اطلاعیه در خصوص متهمانی بود که عضو چندین «شبکهی فساد اینترنتی» معرفی شده بودند.
مشابه این برخورد در اواخر سال ۸۸ با بازداشت گسترده فعالان حقوق بشر در سراسر ایران تکرار شد. اینبار گزارشهایی با عنوان «نبرد سایبری سپاه پاسداران با گروههای فعال در پروژه بیثباتسازی» و بازداشت اعضای «شبکه جنگ سایبری آمریکا» منتشر شد و رسانههای دولتی نیز در این زمینه برنامههایی را پخش کردند.
نامهی زیر، توسط سعید ملکپور نوشته شده است. وی بیش از ۱۷ ماه است که در زندان اوین به سر میبرد و به خانواده وی اعلام شده است جلسه بعدی دادگاه او ۲۹ و ۳۰ فروردینماه برگزار خواهد شد.
نامه سعید ملکپور
اینجانب سعید ملکپور در تاریخ ۸۷/۷/۱۳ توسط مامورین لباس شخصی سپاه، بدون حکم بازداشت و یا نشان دادن کارت شناسایی در اطراف میدان ونک دستگیر شدم. دستگیری به صورت آدم ربایی بدون نشان دادن حکم بازداشت و کارت شناسایی صورت گرفت. پس از آن توسط چند مامور لباس شخصی در یک خودروی سواری بدون آرم، با چشم بند و دستبند، در قسمت عقب (صندلی عقب) قرار گرفتم. یک مامور با جثه بسیار بزرگ با آرنج وزن خود را روی گردن من انداخت و به زور سر مرا پایین نگه داشته بود و مرا به نقطه نامعلومی که به آن دفتر فنی میگفتند، منتقل کردند. در آنجا چندین مامور در حالی که چشم بند و دستبند داشتم مرا مورد ضرب و شتم و فحاشی شدید قرار دادند و به زور مجبورم کردند یک برگه قرار بازداشت و چند برگه که روی آن را پوشانیده بودند را امضا نمایم. با توجه به نحوه انتقال من به دفتر فنی و ضرب و شتم وارده، گردن من تا چندین روز درد میکرد و در اثر ضربات مشت و لگد و سیلی، تمام صورتم ورم کرده بود. پس از آن همان شب به بازداشتگاه دو – الف اوین منتقل شدم و در یک سلول انفرادی به ابعاد ۱.۷ در ۲ متری قرار گرفتم. خروج از سلول تنها به قصد ۲ بار هواخوری و چند بار در زمانهای مشخص شده، آن هم با چشم بند امکانپذیر بود و تنها در سلول اجازه داشتم چشم بند از چشم بردارم.
به مدت ۳۲۰ روز تا تاریخ ۸۸/۵/۲۸ در سلول انفرادی بدون دسترسی به کتاب و روزنامه و هر گونه ارتباط با خارج از سلول به سر بردم. در سلول تنها یک مهر و یک جلد قرآن، یک بطری آب و ۳ عدد پتو به من داده شد. پس از آن به مدت ۱۲۴ روز تا تاریخ ۸۸/۹/۳۰ در بند عمومی دو – الف زندان اوین به سر بردم. در دوران انفرادی و عمومی هیچگاه ملاقات هفتگی نداشتم و در طول ۴۴۴ روز بازداشت در بازداشتگاه دو – الف در تمامی ملاقاتهایی که حداکثر به اندازه انگشتهای یک دست بود، صحبتها توسط یک مامور سپاه شنود میشد و ملاقاتها با حضور مامور همراه بود. تلفن هفتگی نیز در دوران انفرادی به من داده نشد و تمامی تلفنها توسط کارکنان یا بازجوها شنود مستقیم میشد و هر گاه راجع به مسائل پرونده با خانوادهام صحبتی میکردم تلفن را قطع میکردند. در طول ۴۴۴ روز بازداشت در بازداشتگاه دو – الف بنا به دلایلی که ذیل عنوان میکنم هیچگاه امنیت جانی نداشتم و دائما احساس خطر جانی کرده و مورد تهدید بودم.
در تاریخ ۸۸/۹/۳۰ بر دیگر به سلول انفرادی این بار به بازداشتگاه ۲۴۰ اوین منتقل شدم و تا تاریخ ۸۸/۱۱/۱۹ یعنی ۴۸ روز دیگر در انفرادی بدون حق تماس و به تنهایی به سر بردم. از آن تاریخ تا کنون در بند عمومی زندان اوین، ابتدا در بند قرنطینه اندرزگاه ۷ و سپس در اندرزگاه ۳۵۰ به سر بردهام. تا کنون بیش از ۱۲ماه از ۱۷ ماه دوران بازداشت موقت من در سلولهای انفرادی سپری شده و تا کنون هیچگاه اجازه ملاقات با وکیل به من داده نشده است. در طول بازداشت موقت، مخصوصا ماههای ابتدایی توسط گروه پدافند سایبری سپاه تحت انواع شکنجههای روحی روانی و جسمی قرار گرفتهام که برخی از این شکنجهها در حضور بازپرس پرونده، آقای موسوی صورت گرفته است. بخش زیادی از اقاریر من، در اثر فشار، شکنجه روحی، روانی و جسمی ، تهدید خود و خانواده ام و وعده آزادی سریع در صورت اقرار به مطالب خلاف واقع، مطابق خواسته و دیکته بازجوها انجام گرفته است.
توضیح این که اقرارها در حضور بازپرس نیز با حضور بازجوها و تهدید به وخیمتر شدن شدت شکنجهها، جهت جلوگیری از اعلام اقرار تحت فشار به بازپرس صورت میگرفت. گاهی هم تهدید میکردند که همسرم را دستگیر میکنند و در حضور من شکنجه میکنند. در چند ماه اول دستگیری بارها در ساعات مختلف شب و روز تحت بازجویی قرار میگرفتم که غالبا با کتک و ضرب و شتم شدید همراه میشد. شکنجهها گاهی در دفتر فنی که خارج از زندان است و گاهی در اتاق بازجویی بازداشتگاه دو – الف انجام میشد.
اکثر اوقات شکنجهها به صورت گروهی انجام میگرفت و در حالی که چشم بند و دست بند داشتم چند نفر با کابل، چماق، مشت و لگد و گاهی شلاق ضرباتی به سر و گردن و سایر اعضای بدنم میزدند. این کارها به منظور وادار ساختن من به نوشتن آنچه توسط بازجویان دیکته میشد و اجبار به بازی کردن نقش در مقابل دوربین طبق سناریو دلخواه و نوشته شده توسط آنان میبود. گاهی شکنجهها توام با شوک الکتریکی بود که بسیار دردناک بوده و تا چند لحظه پس از آن امکان حرکت نداشتم. یک بار در اواخر مهرماه ۱۳۸۷ هم مرا در حالی که چشم بند به چشم داشتم برهنه کرده و تهدید به استعمال بطری آب کردند. در همان روزها و در یکی از بازجوییها شدت ضربات مشت و لگد و کابل که به سر و صورتم زده میشد به قدری زیاد بود که تمامی صورتم ورم کرده و چندین بار زیر کتک بیهوش شدم که هر بار با پاشیدن آب به صورتم مرا به هوش میآوردند. آن شب مرا به سلولم برگرداندند. اواخر شب در زمان خاموشی احساس کردم که گوش من دچار خونریزی شده است. در سلول را کوبیدم کسی به سراغم نیامد. فردای آن روز مرا در حالیکه نیمه چپ بدنم بیحس بود و قادر به حرکت نبودم به درمانگاه اوین منتقل کردند. در درمانگاه اوین، دکتر پس از دیدن وضعیت من بر ضرورت انتقال من به بیمارستان تاکید کرد ولی مرا به سلولم برگرداندند و تا ساعت ۹ شب به حال خود رها شدم. ساعت ۹ شب به همراه ۳ نگهبان با دستبند و چشم بند به بیمارستان بقیه الله انتقال یافتم. در راه آن ۳ نفر به من گفتند که حق ندارم در بیمارستان نام خود را به زبان بیاورم و دستور دادند که خود را محمد سعیدی معرفی کنم و تهدید کردند در صورت سرپیچی از دستور به بازداشتگاه برگردانده شده و شکنجه سختی انتظارم را میکشد.
یکی از نگهبانان قبل از من به دیدن پزشک کشیک بخش اورژانس رفت و با او صحبت کرد و پس از چند دقیقه به دنبال او به اتاق پزشک وارد شدم. پزشک کشیک بدون هیچگونه معاینه، آزمایش و عکس رادیوگرافی تنها عنوان کرد که ناراحتی من، ناراحتی اعصاب است و این را در برگه گزارش پزشکی وارد کرد و چند قرص اعصاب تجویز کرد. حتی وقتی من خواهش کردم حداقل گوشم را شست و شو کند دکتر گفت لازم نیست و من با همان حال و گوشی که لخته خون در آن خشک شده بود به بازداشتگاه برگردانده شدم. به مدت ۲۰ روز نیمه چپ بدنم بیحس بود و کنترل کمی روی ماهیچههای دست و پای چپم داشتم. بنابراین به سختی راه میرفتم. علاوه بر این شکنجهها یک بار هم در تاریخ ۵ بهمن ۱۳۸۷ در دفتر فنی پس از ضرب و شتم جدید یکی از بازجوها با انبردست تهدید به کشیدن دندانم کرد که منجر به شکستن یکی از دندانهایم و در رفتن فکم در اثر لگد به صورتم شد. البته شکنجههای جسمی و بدنی، در مقابل شکنجههای روحی و روانی ناچیز بود.
زندانهای طویل المدت انفرادی (بیش از یک سال) بدون حق تماس تلفنی و امکان ملاقات عزیزانم، تهدیدات مکرر به دستگیری و شکنجه همسر و خانوادهام در صورت عدم همکاری، تهدید به قتل و دادن اخبار دروغ از جمله دستگیر کردن همسرم و این قبیل تهدیدها باعث آشفتگی روحی و بحرانی شدن سلامت روان من شده بود. در انفرادی به هیچ کتاب یا رسانهای دسترسی نداشتم و برای روزها با هیچ کس هم صحبت نبودم.
سخت گیریها و فشارهای روحی و روانی به من و خانوادهام تا حدی پیش رفت که پس از رحلت پدرم در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۸۷ و با وجود مطلع شدن مسئولین بازداشتگاه و دادسرای جرایم رایانهای از فوت ایشان، مرا که هیچ تماس تلفنی با خانوادهام نداشتم، از این واقعه بیخبر نگه داشتند تا این که تقریبا ۴۰ روز پس از فوت پدرم، وقتی پس از چند ماه اجازه یک تماس ۵ دقیقهای تلفنی با حضور و شنود مستقیم بازجوها به من داده شد، از فوت پدرم مطلع شدم.
وقتی یکی از بازجوها به نام مسعود گریه و زاری مرا شاهد شد وقیحانه قهقهه سر داده و شروع به تمسخر من کرد و با وجود خواهش فراوان من اجازه شرکت در مراسم چهلم پدرم نیز به من داده نشد. علاوه بر شکنجههای روحی و روانی، گروه بازجویی اطلاعات سپاه به طور غیرقانونی و غیرشرعی مبلغی از حساب کارت اعتباری من خرج کرده است که ادله قابل استنادی برای آن موجود است. همینطور حساب اینترنتی pay pal من نیز دست ایشان است که معلوم نیست چه بر سر آن آمده است. یکی دیگر از موارد شکنجه روحی، وادار کردن من به اجرای سناریوهای دیکتهشده توسط بازجویان سپاه در مقابل دوربین و فیلمبرداری اجباری از من بود. با این که تیم بازجویی به من قول داده بودند که فیلمها هیچگاه از تلویزیون پخش نخواهد شد و این فیلمها تنها جهت نمایش برای مسئولان نظام و با قصد گرفتن بودجه برای پروژه گرداب است، چند ماه بعد متوجه شدم که فیلم ها بدون پوشش صورت بارها در ایامی که خانواده ام داغدار پدر تازه درگذشته ام بوده اند، در تلویزیون سراسری به نمایش در آمده است. تیم بازجویی با وجود اطلاع از درگذشت پدرم و با وجود اطلاع از ناراحتی و تالم خانوادهام، دقیقاً در ایام برگزاری مراسم سوم تا هفتم درگذشت پدرم بارها این فیلمها را پخش کرده که منجر به شدیدترین ضربات روحی به خانواده داغدارم خصوصا مادرم شد. به گونهای که مادرم با دیدن تصاویر من در تلویزیون و آن اعترافات دروغین، دچار حمله قلبی گردید. برخی از مواردی که مرا مجبور به بیان آن در مقابل دوربین کرده بودند، مضحک و به دور از واقعیت بود که از نظر فنی اصلا امکانپذیر نمیباشد. برای مثال از من خواستند که در مقابل دوربین از خریداری یک نرمافزار از انگلستان و قرار دادن آن روی وبسایت خودم صحبت کنم. باید اضافه میکردم، در صورت بازدید اشخاص از این سایت، این نرم افزار بدون آگاهی وی، بر روی کامپیوتر او نصب شده و پس از آن کنترل وب کم کامپیوترش، حتی زمانی که کامپیوتر خاموش است به دست من می افتد! و به این ترتیب من از طریق اینترنت از اتاق خواب افراد فیلم تهیه میکردم! با این که من به بازجوها گفته بودم، چنین مسئلهای از نظر فنی امکانپذیر نیست، آنها پاسخ دادند کاری به این کارها نداشته باش!
شایان ذکر است که بازجوها در حضور بازپرس پرونده به من قول دادند که در صورت اجرای سناریوهای کذایی مطابق خواست آنان در مقابل دوربین، علاوه بر تبدیل قرار بازداشت به قرار کفالت یا وثیقه و آزادی من تا زمان دادرسی، حداکثر تخفیف در کیفرخواست برایم در نظر گرفته خواهد شد و حداکثر دو سال حبس در کیفرخواست برای من در نظر گرفته می شود و همچنین با چند برابر حساب شدن ایام حبس در سلول انفرادی، میتوانم از آزادی مشروط استفاده کرده و به زندان بازنگردم.
این وعده ها بارها و بارها با ذکر قسم و قول های متعدد به من داده شد ولی بعد از پایان فیلم برداری هیچ کدام به اجرا نرسید. با توجه به موارد فوق، اینجانب در مدت بازداشت موقف، مطابق با بندهای ۱.۲.۳.۴.۵.۶.۷.۸.۹.۱۴.۱۵.۱۶،۱۷ و ماده ۱ قانون منع شکنجه مصوب ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۱ و بند ۷ قانون احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی مصوب سال ۱۳۸۳ مجلس شورای اسلامی، در معرض انواع شکنجههای روحی و روانی قرار داشتهام و مطابق با ماده ۴ قانون منع شکنجه، اقاریر من از درجه اعتبار ساقط است و عموم اعترافات من در اثر شکنجه و در جهت کاهش فشار وارده و حمایت از خانوادهام انجام گرفته است. هم اکنون ، یعنی در تاریخ ۸۸/۲۲/۱۲ بعد از گذشت بیش از ۱۷ ماه دوران بازداشت موقت کماکان بلاتکلیف بوده و تا کنون ملاقاتی با وکیل قانونی خود نداشتهام و اجازه ملاقات با ایشان به من داده نشده است. با توجه به نوع پرونده و حجم پرونده و نوع اتهامات وارده جهت نوشتن لایحه دفاعیه نیاز به استخدام کارشناس رایانه مورد وثوق قوه قضاییه و همچنین دسترسی کافی به کارشناس و وکیل قانونی خود در محیطی مجهز به امکانات فنی مناسب، مانند دسترسی به اینترنت دارم.
لذا تقاضامندم یا با تبدیل قرار من به کفالت یا وثیقه موافقت گردد و یا این امکانات در زندان برایم فراهم گردد.
سعید ملک پور
انتقال کهریزک از تهران به شهرستان ها
پارس دیلی نیوز:بازداشتگاه کهریزک اگرچه در پایتخت ایران به دلیل فشارهای رسانه ای و افشاگری های مداوم تعطیل شده است اما شعبه های آن در شهرستان های دیگر به شکل خطرناک تری در حال فعالیت هستند.
بر اساس سیاست جدید نهاد های امنیتی ، نحوه برخورد با زندانیان در بازداشت گاههای مخوف تهران تا حدودی تلطیف شده است و برخی از اعضای تیم کارشناسان( بازجویان) ماموریت جدید خود را در وزارت اطلاعات استان ها در سال جدید پی گرفته اند.
برنامه های تازه ای را برای سال جدید در شبکه های استانی طراحی کرده اند تا پروژه اعتراف گیری ها از تهران به استان ها منتقل شود که بتوان اثر گذاری مستقیم و ملموس تری را در جامعه شاهد بود.
یکی از کارمندان صدا و سیما در یکی از شبکه های استانی خبر داده است که مدیران کل صدا وسیما در استان های کشور نیز ملزم به همکاری با دستور العمل جدید نهادهای تصمیم گیر شده اند تا سال آینده با «پشتکار» و «همت» بیشتری بتوانند «برنامه های عبرت آموز» و «گزارش های اثر گذار» از «جوانان فریب خورده سبز» را در دستور کار صدا و سیمای استان ها قرار دهند.
کهریزک های کوچک در شهرستان ها
بازداشتگاه مفاسد در خیابان خلیلی در شیراز، از جمله بازداشتگاههای مخوف و فاقد استانداردهای حداقلی است است که جوانان دستگیر شده در راهپیمایی ها را در آنجا به شیوه های تاسف برانگیزی نگهداری می کنند. خبرها حکایت از آن دارد که بازداشتی های چهارشنبه سوری در این بازداشتگاه تحت شکنجه برای اعترافات جدید هستند.
گزارش های متعدد از شیراز حاکی از آن است که بازداشتگاه بسیج در خیابان خیام نیز بازداشتی های ناشناس را تحت آزارهای روحی و روانی قرار می دهد.
بازداشتگاه متی کلای بابل و شکنجه برای اعتراف
بازداشت گاه روستای متی کلای بابل که متعلق به وزارت اطلاعات استان مازندران است از جمله این بازداشتگاهها است که تعداد زیادی از شهروندان مازندرانی و دانشجویان شهرهای دیگر که در این استان مشغول تحصیل بوده اند را بازداشت و به شکل خشونت آمیزی مورد شکنجه قرار داده اند تا آنان را راضی کند که علیه خودشان در تلوزیون استانی اعتراف کنند.
مقاومت زندانیان و عدم اعتراف آنان موجب شده است وزارت اطلاعات استان در سکوت خبری مطلق این زندانیان ناشناس دستگیر شده در روز عاشورا و همچنین بیست و دوم بهمن را برای ماهها در سلول انفرادی نگهداری کند.
فشارهایی که بر خانواده های زندانیان ناشناس وارد کرده اند موجب شده است تا خانواده های این زندانیان روزهای دشوار تری را در راهروهای نهاد های نظامی و امنیتی و قضایی طی کنند و عاقبت مکانی جز پشت درهای زندان های شهرشان برای نشان دادن دردهای خویش نیابند.
بخش هایی از این زندانیان گمنام توسط جمعی از شهروندان معمولی شناسایی می شوند و اخبار آنها در اختیار رسانه ها قرار می گیرد تا بی خبری از وضعیت این زندانیان حاشیه امن نهادهای امنیتی را برای سرکوب اسرای گمنام تا اندازه ای در خطر قرار دهد.
خبررسانی نسبت به وضعیت اسرای گمنام در شهرستان های مختلف، موجب می شود جامعه نسبت به آنچه در کشور می گذرد هوشیار تر شده و سران و چهره های شاخص نیز به صورت جدی تر پیگیر وضعیت زندانیان کمتر شناخته شده تر شوند . شیخ مهدی کروبی نیز اخیرا قول داده است که به صورت جدی تر پیگیر وضعیت زندانیان سیاسی که کمتر نامی از آنها در رسانه ها برده می شود باشد. آریا آرام نژاد، آهنگ ساز جوان حامی میرحسین موسوی در ایام انتخابات یکی از این زندانیان است که پس از خواندن یک آهنگ مذهبی در اعتراض به کشتار خونین روز عاشورا از بهمن ماه تا کنون در سلول انفرادی در شهرستان بابل تحت فشارهای روانی زیادی قرار دارد . اخبار دیگری که از وضعیت دانشجویان شهرهای دیگر که در استان مازندران مشغول تحصیل بوده و توسط وزارت اطلاعات استان دستگیر شده اند نیز بسیار نگران کننده است.
سبزها در همه جای ایران تحت فشار هستند، به زودی گزارشی از وضعیت فعالین ستادهای انتخاباتی موسوی و کروبی را در شهرستان ها منتشر خواهم کرد. اعضای ستاد های انتخاباتی گمنام و ناشناس در کهریزک های کوچک و دور افتاده تحت فشار و شکنجه هستند.
ضرب و شتم وحشیانه زندانیان سیاسی در زندان
در حالیکه محسن برزگر، دانشجوی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل از دو هفته پیش جهت سپری کردن دوره محکومیتِ خود، در زندان بابل (واقع در استان مازندران) به سر می برد، روز یکشنبه و در اولین روز سال نو، توسط مجرمین خطرناکِ آن زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و عازم بیمارستان شد.
برزگر، دبیر فرهنگی سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل و ایمان صدیقی دیگر دانشجوی آن دانشگاه که در جریان اعتراضات گسترده به نتایج انتخابات ریاست جمهوری دستگیر و بعد از مدتی بازداشت، توسط دادگاه انقلاب به حبس محکوم شده بودند، دو هفته پیش (۱۷ اسفندماه) با بدرقۀ تلخ دانشجویان و کادر علمی آن دانشگاه، جهت سپری نمودن دوران حبس به زندان مرکزی بابل منتقل شدند.
به گزارش منابع مطلع خبری، این فعال دانشجوئی که از زمان ورود به زندان در بند مجرمین خطرناک و متهمین به قتل نگهداری می شد، روز گذشته مورد ضرب و شتم دو تن از زندانیان خطرناک این زندان قرار گرفته و در حالی که افسر نگهبان بند و جمعی از زندانبانان ناظر این صحنه بوده و هیچگونه عکس العملی نیز از خود نشان نداده بودند، بر اثر شدت جراحت به بهداری زندان منتقل شد.
این منبع آگاه خبری خاطرنشان کرد “این امر تائید کننده دستور اداره اطلاعات شهرستان بابل مبنی بر آزار و اذیت دانشجویانِ منتقد در زندان می باشد و اداره اطلاعات بابل در گذشته نیز با ضرب و شتم شدید دانشجویان سعی در فشار و اعتراف گیری از دانشجویان آن دانشگاه و دانشگاه مازندران (بابلسر) را داشته است.”
بنا بر همین گزارش، برزگر اکنون در بهداری زندان بابل بستری بوده و مسئولین زندان اجازه مرخصی به او نداده اند.
محسن برزگر، ایمان صدیقی دو دانشجوی دانشگاه نوشیروانی بابل و محمد اسماعیل زاده وبلاگ نویس بابلی اکنون در بند مجرمین خطرناک دوران محکومیت خود را سپری می کنند که این قاعده، بر خلاف ضوابط زندان های کشور می باشد.
لازم به ذکر است برزگر پیش از معرفیِ خود به زندان، در حالیکه در بدرقۀ همکلاسی های خود بود، طی نامه ای سرگشاده ای خطاب به دانشجویان نوشته بود “تنها آزاد زیستن را سزای انسانیست، آنکه آزاد زندگی می کند، همواره تغییر می کند و می آفریند و آزادی هم اختیار اوست در برگزیدن راهش برای تغییر.”
وی خاطرنشان کرده بود “امروز درد من از آنانیست که نمی بینند مرگ انسانیت را، آنانی که خفت اینگونه زیستن را پذیرفته اند، آنان که مرگ انسانیت خویش را پذیرفته اند و تو آنچنان باش که سزاوار توست…”
دبیر فرهنگی سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل به ده ماه حبس تعزیری و یکسال محرومیت از تحصیل محکوم شده است.
نوشته : مسیح علی نژاد
۱۳۸۹ فروردین ۴, چهارشنبه
افشای شبکه پولشویی سپاه پاسداران در کشورهای عربی
پارس دیلی نیوز:یک شبکهی پولشویی در کشورهای عرب منطقه که گفته میشود برای سپاه پاسداران ایران کار میکرد، از سوی کشورهای بحرین و کویت کشف و افشا شده است. یک وزیر دولت بحرین نیز در این شبکه شرکت داشت.
رادیو آلمان:خبرگزاری آلمان در گزارشی از بحرین و کویت نوشته است، در کشورهای عربی زدوبندهای فسادآمیز اکثرا پردهپوشی میشود، اما اکنون مقامهای دولتی بحرین و کویت یک باند پولشویی را کشف و افشا کردهاند.
متهمان این شبکهی فساد، سپاه پاسداران ایران، یک وزیر دولت بحرین، یک زن تاجر از کویت و شمار زیادی از دستیاران آنها در کشورهایی چون کویت، مصر و سودان هستند. وزیر دولت بحرین هماکنون از زندان آزاد شده، اما زن تاجر کویتی هنوز در بازداشت موقت و بازجویی بهسر میبرد.
رسانههای کویت روز سهشنبه (۲۳ مارس/ سوم فروردین ۸۹) گزارش دادند که تحقیقات اولیه نشان میدهد «منصور بن رجب»، وزیر دولت بحرین و یکی از متهمان شبکهی پولشویی، تلاش داشته که یک چک ۶ میلیون یورویی متعلق به سپاه پاسداران ایران را نقد کند. قرار بود این وزیر ۳۰۰ هزار یورو از این پول را به عنوان پاداش برای خود بردارد. بنابر این گزارش یک برادر و خواهر تاجر کویتی نیز در این برنامه مشارکت داشتند، اما نقشهی آنها لو میرود و ناکام میماند.
علت ناکام ماندن این طرح پولشویی، خودداری بانکهایی در کویت، امارات متحده عربی و لبنان از تبدیل چک متعلق به سپاه پاسداران ایران بوده است. بنابراین گزارش، زمانی که یک تبعهی مصری در تلاش بوده چک ۶ میلیون یورویی را در بانکی در بیروت نقد کند، سازمان اطلاعاتی لبنان متوجه ماجرا میشود.
هنوز منشا اصلی پولها روشن نیست. گفته میشود که سپاه پاسداران ایران این پول را از طریق تجارت مواد مخدر بدست آورده است. اما مدارک کافی برای اثبات این گزارش وجود ندارد. همچنین شایع است که «منصور بن رجب»، وزیر دولت بحرین جاسوس ایران است، اما برای اثبات این خبرها نیز دلایل کافی وجود ندارد.
منصور بنرجب که از یک هفته پیش در بازداشت بهسر میبرد اتهامهای وارد شده علیه خود را رد میکند، با این حال حمد بن عیسی آل خلیفه پادشاه بحرین، روز دوشنبه ۲۲ مارس او را از مقام خود برکنار کرده است.
آزادی دانشجوی نخبه دانشگاه شریف با وثیقه سنگین
ایران پرس نیوز:سایت کلمه: مهدی کلاری، دانشجوی کارشناسی مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف، که در روز شانزده آذرماه پس از خارج شدن از دانشگاه توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود، با قرار وثیقه سنگین سیصد میلیون تومان به مرخصی آمد.
مهدی کلاری یک روز قبل از تحویل سال،با این قرار سنگین که به سختی توسط خانواده وی که سه ماه دوری و فراق فرزند بیگناه خود را تحمل کرده بودند، تهیه گردید.
این دانشجوی نخبه دانشگاه شریف به اتهام توهین به رهبری و اخلال در نظم عمومی در دادگاه بدوی به سه سال حبس تعزیری محکوم گردیده است و دادگاه تجدید نظر وی علی رغم ارایه لایحه تجدید نظر تشکیل نگردیده است.
خانواده مهدی و خود وی این اتهامات را نپذیرفته اند و علی رغم نامه استشهادی دوستان و اساتید وی مبنی بر بیگناهی وی، وی همچنان بلاتکلیف به سر می برد.
پروانه اسانلو: همسرم با بیماری و رنج در حال تحمل زندان است
ایران پرس نیوز:گزارشگران و فعالان حقوق بشر ایران (رهانا): منصور اسانلو رهبر سندیکای کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه از ۱۹ تیر ماه ۱۳۸۶ برای اجرای حکم ۵ سال زندان خود بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. در تاریخ سوم شهریور ۱۳۸۷ بر خلاف اصل تفکیک زندانیان که سازمان زندانها را ملزم میکند زندانیان را بر اساس «نوع اتهام و جرم، سن و…» نگهداری کنند، به زندان رجاییشهر که محل نگهداری مجرمان خطرناک است منتقل شد.
طی این مدت چندین بار زندانیان خطرناک به وی حمله کرده و همین امر نگرانی از بابت سلامت جانی وی را بالا برده است. اسانلو از بیماری هم رنج می برد و پزشکی قانونی و پزشکان زندان از سال گذشته «عدم تحمل کیفر» او را به خاطر بیماریهایاش صادر کردهاند، اما از اجرای این حکم تا به حال به دلائل خاص خودداری شده است.
در طی روزهای گذشته برای چندمین بار یک زندانی با چاقو در زندان رجاییشهر به منصور اسانلو حمله کرد. پروانه اسانلو در توضیح این ماجرا به رهانا میگوید: «در بندی که آقای اسانلو هست، زندانیانی هستند که داروهای زیاد مصرف میکنند، اختلالات روانی دارند، از نظر روحی وضعیت مناسبی ندارند، قاتلانی هستند که به جرم قتل در زندان هستند و روحیهی پرخاشگری دارند و به بقیه زندانیها پرخاش میکنند.
از طرف دیگر یک سری مسائل داخل خود بند وجود دارد، آقای اسانلو و برخی زندانیان طرفدار نظم و انضباط در زندان هستند، هستند کسانی که این نظم و آرامش را دوست ندارند. حالا من وارد جزئیات نمیشوم و خلاصه میگویم که آنها میخواهند محیط زندان دارای نظم نباشد. آقای اسانلو هم در بین زندانیان به نظم و انضباط شهره هستند و آنها اینچنین وضعی را نمیخواهند.
یکی از زندانیان که همسرش را به قتل رسانده و به همین جرم در زندان است در تاریخ سوم اسفند به وی در زندان با چاقو حمله میکند که زندانیان دیگر وساطت میکنند و اجازه نمیدهند اتفاقی برای همسرم بیافتد.»
این مساله چندین بار تکرار شده است و مسئولین زندان هیچ تلاشی برای عدم تکرار این حادثه نکردهاند. پروانه اسانلو میگوید: «ما به شدت نگران سلامت جانی منصور اسانلو هستیم. در روزهای قبل مسئولین زندان قول داده بودند که آن دو زندانی را که این رفتارها را میکنند به بند دیگر زندان منتقل کنند که به نامهای سیدمحمد حسینی و محمد برخی هستند. یکی از آنها همان کسی است که سال گذشته هم به آقای اسانلو با چاقو حمله کرده بود. اما هنوز این اتفاق نیفتاده، مسئولین زندان رجاییشهر قول داده بودند که با انتقال آنها وضعیت بند را بهتر کنند.»
تکرار این حادثه و عدم واکنش مثبت مسئولین زندانی رجاییشهر و اصرار بر نگهداری منصور اسانلو در زندان اوین این شائبه را ایجاد کرده که این مساله از پیش طراحی شده و به قصد آسیب به وی اتفاق میافتد. همسر وی در این مورد به رهانا گفت: «نمیدانم چه بگویم در این زمینه، ولی مشکلاتی که زندانیان در آنجا دارند، فشارها بر روی آنها، شلوغ بودن بند، فشار عصبی و این قبیل مسائل باعث میشود تحریک بشوند و این مسائل به هر حال اتفاق بیافتد.
یکی از مسائل شلوغی و ازدحام فروشگاه بود که در حال حاضر مسئولین زندان وضعیت آن را بهتر کردند، اما عمده نگرانی ما ،هنوز، بودن آن زندانیان روانی و مشکلدار است که آقای اسانلو را در زندان تهدید می کنند. همین امروز که آقای اسانلو از زندان تماس گرفت از او پرسیدم که آنها را منتقل کردهاند یا نه؟ که گفت نه هنوز اینجا هستند. به او گفتم که کاری کند تا آنها را از آنجا ببرند که او گفت کاری از دستم بر نمیآید، مسئولین زندان گفتهاند که میبرند و هنوز کاری نکردهاند.»
در مورد انتقال و بازگرداندن اسانلو به زندان اوین همسر وی میگوید: «ما بارها و بارها این مساله را گوشزد کردهایم و به آن اعتراض داشتیم، ولی هیچ ترتیب اثری ندادهاند. اگر ایشان در جایی نگهداری بشوند که مناسب با اتهامشان باشد، ما دست کم نگرانی در این مورد نخواهم داشت که کسی به وی با چاقو حمله کند.»
وضعیت جسمی این فعال کارگری در زندان بسیار وخیم است و محیط زندان و عدم رسیدهگی پزشکی مناسب وضعیت او را دو چندان سخت کرده است، اما تا کنون با وجود این بیماریها از اعطای مرخصی استعلاجی به وی خودداری شده است. پروانه اسانلو در مورد وضعیت بیماری همسرش توضیح میدهد که: «با توجه به اینکه ایشان قلبشان را عمل کردهاند، نباید استرس داشته باشند و باید از تغذیه خوبی برخوردار باشند و فشار عصبی نداشته باشد. همچنین به خاطر بیمار پوستی که دارند، باید در آفتاب باشد و نور ببیند. آقای اسانلو دیسک کمر هم دارد که خیلی موجب آزارش میشوند. طفلک دارد همهی این بیماریها را با رنج در زندان تحمل میکند.
ما همچنان به دنبال اجرای دستور پزشکی قانونی هستیم، با اینکه عدم تحمل کیفر را برای او صادر کردهاند، اما تا کنون خبری از آزادی و مرخصی برای او نبوده است.»
مشخص نیست که چرا دستور عدم تحمل کیفر منصور اسانلو اجرا نمیشود و چه کسانی جلوی این مساله را میگیرند. همسر اسانلو قوهی قضاییه را مسئول این موضوع می داند و میگوید: «با قاضی پرونده هم بر سر اینکه عدم تحمل کیفر صادر شده صحبت کردیم، ولی ایشان میگویند باید از جاهای بالاتر دستور بیاید. همین چند روز پیش برای این موضوع به دادگاه مراجعه کردم که قاضی پرونده گفت ما برای وزارت اطلاعات این مساله را فرستادهایم و منتظر جواب استعلام از آنها هستیم که هنوز جواب این استعلام نیامده است.
از زمانی که چشم ایشان سه مرحله جراحی شد ما پیگیر این مساله هستیم، مخصوصا اینکه چشم ایشان الان بسیار حساس است و با کوچکترین ضربهای آسیب میبیند، دکترهای زندان هم ایشان را معاینه کرده و این نظر را از زمانی که مساله دیسک کمرش را دیدند، تایید کردند، ما هم از بیرون پیگیر هستیم ولی به نتیجهای نرسیدیم. نمیدانم کی بیاد منتظر به نتیجه رسیدن مسائلی باشیم که جزو حقوق انسانی آقای اسانلو است.»
طی این مدت چندین بار زندانیان خطرناک به وی حمله کرده و همین امر نگرانی از بابت سلامت جانی وی را بالا برده است. اسانلو از بیماری هم رنج می برد و پزشکی قانونی و پزشکان زندان از سال گذشته «عدم تحمل کیفر» او را به خاطر بیماریهایاش صادر کردهاند، اما از اجرای این حکم تا به حال به دلائل خاص خودداری شده است.
در طی روزهای گذشته برای چندمین بار یک زندانی با چاقو در زندان رجاییشهر به منصور اسانلو حمله کرد. پروانه اسانلو در توضیح این ماجرا به رهانا میگوید: «در بندی که آقای اسانلو هست، زندانیانی هستند که داروهای زیاد مصرف میکنند، اختلالات روانی دارند، از نظر روحی وضعیت مناسبی ندارند، قاتلانی هستند که به جرم قتل در زندان هستند و روحیهی پرخاشگری دارند و به بقیه زندانیها پرخاش میکنند.
از طرف دیگر یک سری مسائل داخل خود بند وجود دارد، آقای اسانلو و برخی زندانیان طرفدار نظم و انضباط در زندان هستند، هستند کسانی که این نظم و آرامش را دوست ندارند. حالا من وارد جزئیات نمیشوم و خلاصه میگویم که آنها میخواهند محیط زندان دارای نظم نباشد. آقای اسانلو هم در بین زندانیان به نظم و انضباط شهره هستند و آنها اینچنین وضعی را نمیخواهند.
یکی از زندانیان که همسرش را به قتل رسانده و به همین جرم در زندان است در تاریخ سوم اسفند به وی در زندان با چاقو حمله میکند که زندانیان دیگر وساطت میکنند و اجازه نمیدهند اتفاقی برای همسرم بیافتد.»
این مساله چندین بار تکرار شده است و مسئولین زندان هیچ تلاشی برای عدم تکرار این حادثه نکردهاند. پروانه اسانلو میگوید: «ما به شدت نگران سلامت جانی منصور اسانلو هستیم. در روزهای قبل مسئولین زندان قول داده بودند که آن دو زندانی را که این رفتارها را میکنند به بند دیگر زندان منتقل کنند که به نامهای سیدمحمد حسینی و محمد برخی هستند. یکی از آنها همان کسی است که سال گذشته هم به آقای اسانلو با چاقو حمله کرده بود. اما هنوز این اتفاق نیفتاده، مسئولین زندان رجاییشهر قول داده بودند که با انتقال آنها وضعیت بند را بهتر کنند.»
تکرار این حادثه و عدم واکنش مثبت مسئولین زندانی رجاییشهر و اصرار بر نگهداری منصور اسانلو در زندان اوین این شائبه را ایجاد کرده که این مساله از پیش طراحی شده و به قصد آسیب به وی اتفاق میافتد. همسر وی در این مورد به رهانا گفت: «نمیدانم چه بگویم در این زمینه، ولی مشکلاتی که زندانیان در آنجا دارند، فشارها بر روی آنها، شلوغ بودن بند، فشار عصبی و این قبیل مسائل باعث میشود تحریک بشوند و این مسائل به هر حال اتفاق بیافتد.
یکی از مسائل شلوغی و ازدحام فروشگاه بود که در حال حاضر مسئولین زندان وضعیت آن را بهتر کردند، اما عمده نگرانی ما ،هنوز، بودن آن زندانیان روانی و مشکلدار است که آقای اسانلو را در زندان تهدید می کنند. همین امروز که آقای اسانلو از زندان تماس گرفت از او پرسیدم که آنها را منتقل کردهاند یا نه؟ که گفت نه هنوز اینجا هستند. به او گفتم که کاری کند تا آنها را از آنجا ببرند که او گفت کاری از دستم بر نمیآید، مسئولین زندان گفتهاند که میبرند و هنوز کاری نکردهاند.»
در مورد انتقال و بازگرداندن اسانلو به زندان اوین همسر وی میگوید: «ما بارها و بارها این مساله را گوشزد کردهایم و به آن اعتراض داشتیم، ولی هیچ ترتیب اثری ندادهاند. اگر ایشان در جایی نگهداری بشوند که مناسب با اتهامشان باشد، ما دست کم نگرانی در این مورد نخواهم داشت که کسی به وی با چاقو حمله کند.»
وضعیت جسمی این فعال کارگری در زندان بسیار وخیم است و محیط زندان و عدم رسیدهگی پزشکی مناسب وضعیت او را دو چندان سخت کرده است، اما تا کنون با وجود این بیماریها از اعطای مرخصی استعلاجی به وی خودداری شده است. پروانه اسانلو در مورد وضعیت بیماری همسرش توضیح میدهد که: «با توجه به اینکه ایشان قلبشان را عمل کردهاند، نباید استرس داشته باشند و باید از تغذیه خوبی برخوردار باشند و فشار عصبی نداشته باشد. همچنین به خاطر بیمار پوستی که دارند، باید در آفتاب باشد و نور ببیند. آقای اسانلو دیسک کمر هم دارد که خیلی موجب آزارش میشوند. طفلک دارد همهی این بیماریها را با رنج در زندان تحمل میکند.
ما همچنان به دنبال اجرای دستور پزشکی قانونی هستیم، با اینکه عدم تحمل کیفر را برای او صادر کردهاند، اما تا کنون خبری از آزادی و مرخصی برای او نبوده است.»
مشخص نیست که چرا دستور عدم تحمل کیفر منصور اسانلو اجرا نمیشود و چه کسانی جلوی این مساله را میگیرند. همسر اسانلو قوهی قضاییه را مسئول این موضوع می داند و میگوید: «با قاضی پرونده هم بر سر اینکه عدم تحمل کیفر صادر شده صحبت کردیم، ولی ایشان میگویند باید از جاهای بالاتر دستور بیاید. همین چند روز پیش برای این موضوع به دادگاه مراجعه کردم که قاضی پرونده گفت ما برای وزارت اطلاعات این مساله را فرستادهایم و منتظر جواب استعلام از آنها هستیم که هنوز جواب این استعلام نیامده است.
از زمانی که چشم ایشان سه مرحله جراحی شد ما پیگیر این مساله هستیم، مخصوصا اینکه چشم ایشان الان بسیار حساس است و با کوچکترین ضربهای آسیب میبیند، دکترهای زندان هم ایشان را معاینه کرده و این نظر را از زمانی که مساله دیسک کمرش را دیدند، تایید کردند، ما هم از بیرون پیگیر هستیم ولی به نتیجهای نرسیدیم. نمیدانم کی بیاد منتظر به نتیجه رسیدن مسائلی باشیم که جزو حقوق انسانی آقای اسانلو است.»
۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه
بمناسبت فرا رسیدن نوروز 2569 ایرانی
*** فرا رسیدن نوروز باستانی و آغاز سال 2569 ایرانی را به شما هم میهنان گرامی شادباش می گویم ***
برایتان سال خوبی را آرزو می کنم
به امید رهایی ایران از چنگال اهریمن و نابودی رژیم اشغالگر جمهوری ننگین اسلامی
پیام شاهزاده رضا پهلوی بمناسبت نوروز ۱۳۸۹
هم میهنانم، آزاد زنان و آزاد مردان ایرانزمین:
فرارسیدن کُهن یادگار ایران باستان، عید فرخندۀ نوروز، و آغاز بهار زندگی و پویایی طبیعت را به شما شادباش می گویم. یقین دارم که جشن های سرورآفرین نوروزی و آئین های فرح بخش باستانی را با دل های لبریز از امید برگزار خواهید کرد. آرزو دارم بتوانید آن چنان که باید به استقبال این بزرگ ترین نماد ایران جاویدان رَوید و عهد خویش را برای پاسداری از میراث های ارزنده ای که از نیاکانمان برجای مانده است تجدید کنید.
امسال عید نوروز را باید بیشتر از همیشه بزرگداشت، چه جهانیان نیز بزرگش داشته اند. مجمع عمومی سازمان ملل متحد در قطعنامه ای به اتفاق آراء عید نوروز باستانی را، به عنوان عید دوستی و صلح میان همۀ انسان ها و نماد زیبایی و نوزایی طبیعت، روزی متعلق به جهان شناخت.
واقعیت آن است که امروز جهانیان نه تنها عید ملی ما بلکه مردم آزادی خواه و مسالمت جوی ایران را، یعنی شما هم میهنان مبارزم را، بزرگ می دارند و تلاش پیگیرتان برای دستیابی به زندگی در آزادی و امنیت و در آشتی و صلح با همۀ مردم جهان را تحسین می کنند.
هم میهنان عزیزم:
سالی که گذشت شاهد تجلی تازه و حیرت انگیزی از عشق دیرینۀ شما به آزادی و ارادۀ استوارتان به ادامۀ پیکار تا پیروزی نهایی بود. در سراسر پهنۀ سرزمین کُهن سال وطن، از مرد و زن، پیر و جوان، همبسته و متحد به دفاع از آزادی ها و حقوقتان برخاستید و چشم مردم جهان را به اراده و دلاوری خویش و عظمت پیکار مسالمت جویانه تان خیره کردید و فصل تازه و بی نظیری در تاریخ جنبش آزادی خواهانۀ خود گشودید. از همین روست که یقین دارم نوروز امسال طلیعۀ روزگاری نو برای همۀ شما خواهد بود؛ روزگاری که در آن ایرانی آزاد قد برافرازد و در جهان به اعتبارو احترامی رسد که شایستۀ آن است.
به امید فرارسیدن آن روزگار، نوروز و سال نو بر همۀ شما عزیزانم پیروز و خجسته باد.
خداوند نگهدار ایران باد
فایل Audio پیام نوروز 1389 شاهزاده رضا پهلوی:
پیام نوروزی ۱۳۸۹ شهبانو فرح پهلوی
هم میهنان عزیزم:
نوروز، پیام آور زندگی و زایندگی، و بشارت دهنده شکوفائی ها و شادی های بزرگ انسانی است. این جشن بزرگ ملّی، نشانه پایداری و تداوم هویّتِ ايرانى در همّه طوفان های سهمگین تاریخی است.
نوروز در- عین حال- نشانه پیروزی فروغ و روشنائی بر دروغ و تاریکی ضحّاکان زمانه است. مبارزات حماسه آفرین میلیون ها زن و مرد و پیر و جوان- خصوصاً در ماه های اخیر- تبلور این پیکار فروغ با دروغ اهریمنان ایران ستیز است.
در چنین شرایطی، بادرود به مادران صبورو پدران سرفرازى كه داغدار"زيباترين فرزندان آفتاب" مى باشند و باستايش از زنان و مردان دلير و جوانان برومندى كه درشرايطى سياه و طاقت سوز، خورشيد آزادى را انتظار مى كشند،، فرا رسیدن نوروز همیشه پیروز را به همه هم میهنان عزیزم شادباش می گویم و برای همگان، سالی سرشار از امید به عزّت و آزادی و رهائی ملّی آرزو می کنم.
شهبانو فرح پهلوی
محمد پسرك فال فروش خيابان هاي شهرم
گفتگوي خبرنگار وبسایت "آژانس ايران خبر" با پسركي فال فروش در خيابان...
گفتگوي زير زير يك نمونه كوچك از كودكان فقر در ميهنمان , ايران زمين است كه عليرغم ثروت بيكرانش , فرزندانش بايد از كوچكي فقر را بچشند و براي لقمه ناني , در خيابانها تلاش كنند. كودكي كه جايش بي ترديد در دبستان است , كودكي كه بي شك جايش در پاركهاي سر سبز و بازي كودكانه است , كودكي كه هوش و انرژي اش بايد صرف آموزش و يادگيري و علم و تكنيك بشود , كودكي كه استعدادش براي آينده ايران , بايد مثمر ثمر باشد ... كودكي كه بايد مايه سرفرازي و مباهات ايراني باشد ولي ....
افسوس كه الان به دليل ظلم و ستم حكام حاكم بر ايران كه ثروتهاي اين سر زمين را به غزه و لبنان جاري ميكنند , ثروتهاي اين سرزمين را به تباهي ميكشانند , ثروتها را براي بگير و ببند و سركوب و سلاح و ... هسته اي بكار ميگيرند, اين كودك بايد كه از سنين پائين تحقير را قبول كند و در كودكي خود , بزرگي را تجربه كند.
اين معضل چگونه حل خواهش شد؟
متن مصاحبه با محمد پسرک فال فروش
س:اسمت چیه؟
ج:محمد
س:چند سالته؟
ج11
س:چند وقته کار میکنی؟
ج:خیلی...
س:خیلی یعنی چه قد؟اصلا چرا کار میکنی؟
ج:نمیدونم خیلی وقته.چون می خوام برم مدرسه
س:مگه پدر مادرت اسمتو مدرسه ننوشتن؟
ج:نه.وقتی خیلی بچه بودم بابام گذاشت رفت
س:با کیا زندگی میکنی؟
ج:با مادرم.خواهر بزرکمم ماهی یکی دوبار میاد پیشمون
.
س:مادرت شاغله؟یعنی سر کار میره؟
ج:اره.
س:کارش چیه ؟
ج:نمیدونم
س:با دوستات کار میکنی یا تنها؟
ج:با دوستام.یه نفر میاد صبح دنبالمون بهم فال میده.میزاره تو خیابون
میگه برید تو اتوبوسا و جا های دیگه كار كنيد و شب بيائيد اينجا .
س:تا ساعت جند کار میکنی؟روزی چقدر در میاری؟
ج:صبح ساعت 9 یا 10 میایم تا ساعت 8 یا 9شب كار ميكنم.هر چی بیشتر فال بفروشم بیشتر پول میگیرم.
س:با پولات چیکار میکنی؟
ج:یه ذرشو میدم به مامانم باقي را جمع میکنم كه يه روزي بتونم برم مدرسه و درس بخونم و باسواد بشم. اگه با سواد بشم كمك مامانم هم ميكنم.
با خودم فكرميكنم اگر باسواد بشوي و آگاه بشوي و بعد اين سوالات را از خودت بكني كه بايد از كوچكي خودت بايد پول جمع ميكردي كه بري مدرسه و آن وقت به مسبب اصلي برسي , حتما همين حاكمان مستبد ترو هم مثل بقيه جوانان آگاه ميهنم كه به همين جا ميرسند , بايد تو زندان ديگه اي پيدات كنم و مادر پيرت آن وقت بايد دم درب زندان در انتظارت چشم به راه بنشيند ... به خودم ميگويم ظلم تا ابد نمي ماند بايد كه اين وضعيت روزي پايان يابد.
سالگرد مرگ امیدرضا میرصیافی در زندان
ایران پرس نیوز:گزارشگران بدون مرز
در سالگشت مرگ امیدرضا میرصیافی در زندان هنوز پاسخی به چرایی این مرگ دردناک داده نشده است
در آستانه ٢٨ اسفندماه نخستین سالگشت مرگ اندوهبار وبلاگنویس و روزنامهنگار امیدرضا میرصیافی در زندان گزارشگران بدون مرز اعلام میکند " اگر سهلانگاری فاحش مقامات زندان اوین نبود امیدرضا میتوانست نجات پیدا کند. اگر مسئولان قضایی ایران به وظایف خود عمل میکردند، از مرگ این جوان میشد پیشگیری کرد."
٢٨ اسفند ماه ١٣٨٧ ساعت ١٢ ظهر امیدرضا میرصیافی در زندان دچار افت شدید فشار خون شده و به درمانگاه اندرزگاه شماه ٧ زندان اوین منتقل میشود. وی سپس به بهداری زندان اوین و در آنجا سه ساعت طول میکشد تا به بیمارستان لقمان حکیم منتقل شود. یک ساعت بعد پزشکی قانونی مرگ امیدرضا میرصیافی را به علت " مسومیت دارویی " در اثر خوردن ٥٠ قرص ( پراپرانولول) به ثبت میرساند. روز بعد پیکر وی به خانواده برای خاکسپاری تحویل داده میشود، اما علیرغم درخواست خانواده و وکیل وی، کالبد شکافی مستقل انجام نمیشود. ٢٩ اسفند پیکر امیدرضا میرصیافی در گورستان بهشت زهرا به خاک سپرده میشود. درپی شکایت خانواده از مسئولان زندان اوین در آذر ماه ١٣٨٨ کمیسیونی دولتی پرونده پزشکی را بررسی و نظر پزشک قانونی را تائید میکند.
گزارشگران بدون مرز همصدا با نزدیکان این وبلاگنویس جوان خواهان تشکیل کمیسیون تحقیقی مستقل و بی طرف برای یافتن چرایی مرگ امیدرضا میرصیافی است. همه مدارک مربوط به اتهامات، بازداشت، زندانی شدن و مرگ وی باید برای آگاه شدن همگان منتشر شود. ابهامات بسیاری در این باره طرح است. چرا قاضی پرونده به درخواست وکیل مبنی بر عدم تحمل زندان از سوی موکلش و امکان ابتلا به افسردگی توجه نکرد؟ این زندانی چگونه در زندان توانست به این مقدار دارو که بنا بر قوانین و آئین نامه داخلی زندان باید با مجوز پزشک تجویز و با نظارت زندانبان استفاده شود، دسترسی پیدا کند؟ چرا مسئولان زندان علیرغم مشاهده وخامت وضعیت جسمی که انتقال وی به بیمارستانی در خارج از زندان را الزامی میکرد، مدت زمانی طولانی را تلف کردند؟ و بسیاری پرسشهای دیگر که به روشنی اثباتگر ارتکاب خطایهای جدی و مرگبار مقامات مسئول قضایی در امر امدادرسانی درمانی به زندانی امیدرضا میرصیافی هستند.
" این مرگ پر اندوه نشانگر سرنوشت صداهای معترض در ایران است. امیدرضا میرصیافی سمبل مردمی تحت ستم است که امروز نیز برای انتقاد و اعتراض، دستگیر و زندانی میشوند تا به سکوت وادارشان کنند. گزارشگران بدون مرز با گرامیداشت یاد و نام امیدرضا میرصیافی خواهان آزادی بیش از پنجاه روزنامهنگار و نت- شهروند زندانی در ایران است که همچنان در شرایطی دشوار بسر میبرند."
برگزاری مراسم چهارشنبه سوری توسط شاهزاده رضا پهلوی و خانواده شان
برای دیدن فیلم "برگزاری جشن بزرگ چهارشنبه سوری توسط شاهزاده رضا پهلوی و خانواده شان" لطفا به لینک زیر مراجعه فرمایید:
با سپاس از وبسایت خبری پارس دیلی نیوز
گزارش های چهارشنبه سوری امسال
برای خواندن خبرها و دیدن فیلم های مربوط به برگزاری با شکوه جشن بزرگ چهارشنبه سوری در سراسر ایران با وجود تدابیر شدید نظامی و امنیتی لطفا به 2لینک زیر مراجعه فرمایید:
۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه
شمارش معکوس تا آغاز جشن بزرگ چهارشنبه سوری
ماهستیم
موجم اگر می روم گر نروم نیستم
هستم اگر می روم گر نروم نیستم
*** چهارشنبه سوری امسال , باشکوهتر از هر سال***
*** در جشن چهارشنبه سوری امسال تصاویر سران جنایتکار رژیم اشغالگر جمهوری ننگین اسلامی را در آتش خواهیم سوزاند***
l l l l چهارشنبه سوری امسال را به روز عزای رژیم سرکوبگر جمهوری ننگین اسلامی تبدیل می کنیم l l l l
مرگ و ننگ بر رژیم خونخوار جمهوری کثیف اسلامی در تمامیت و کلیتش
اشتراک در:
پستها (Atom)