آدرس جدید وبلاگ خبری ایران آزاد:

www.iranazadkhabar4.net.tf

۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

آدرس جدید وبلاگ ایران آزاد خبر


هموطنان گرامی از این پس می توانید جدید ترین خبرهای مربوط به مردم مبارز ایران و دیگر مطالب وبلاگ ایران آزاد خبر را در آدرس های جدید وبلاگ ایران آزاد خبر بخوانید.

*****************
*****************
*****************


آدرس های جدید وبلاگ ایران آزاد خبر به شرح زیر می باشد:




پاینده ایران و ایران

ماهستیم

زنده باد شاهزاده رضا پهلوی

به امید آزادی ایران

مرگ و ننگ بر رژیم سرکوبگر جمهوری کثیف اسلامی در تمامیت و کلیتش

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

پیام شاهزاده رضا پهلوی به مناسبت درگذشت دکتر شجاع الدین شفا


درگذشت شجاع الدین شفا عرصۀ ادب و فرهنگ ایران را از یکی دیگر از پژوهشگران و نویسندگان پرتوان و نامدار ما تهی کرد. حاصل عمر پر بار او ده ها تالیف و ترجمه، به ویژه ترجمۀ آثار ادب کلاسیک اروپایی، بود. به ضرورت آشنایی هموطنانش به آثار و ویژگی های ادب و فرهنگ دیگران اعتقادی راسخ داشت. در همان حال، سال های بسیار از عمرش را صرف پژوهش در شناختن و شناساندن آثار و تاثیر ادب، فرهنگ و تمدن ایران در جهان کرد و برای برپا ساختن کتابخانه ای که در برگیرندۀ همۀ نوشته های منتشرشدۀ دیگران در این زمینه باشد از هیچ تلاشی فروگذار نکرد.

دریغ که نه به این آرزویش رسید و نه شاهد رهایی و بهروزی سرزمینی شد که به آن عشقی بیکران داشت. او نیز همانند بسیاری دیگر از مشاهیر پهنۀ ادب و فرهنگ ایران در دیار غربت و غمین از مصیبت هایی که بر میهن عزیزش رفته است جان سپرد، ولی آثار ادبی و فرهنگی او برای همیشه یادگار دوران توسعه و پیشرفت میهن عزیزمان خواهد بود.
روانش شاد و یادش گرامی باد

با سپاس از پارس دیلی نیوز

کیوان گودرزی دانشجوی دانشگاه ایرانشهر را زیر شکنجه کشتند


برگرفته از وبلاگ مَی مَکران: تازه ترین اطلاعات در باره شکنجه کیوان گودرزی قبل از مرگ. ساعت 1 بامداد روز ۵ شنبه ۲/۲/۸۹ جسد كيوان با يك دستگاه پژو استيشني و دو اسكورت اطلاعاتي وارد گيلانغرب شد. بیش از ۴۰ ماشین از فامیل هاي كيوان در ورودی شهر منتظر جنازه بودند که ماشین حامل جسد اصلا متوقف نکرد و جسد را در میان تدابیر شدید امنیتی بردند سردخانه مزار شهدای گیلانغرب و درب سرد خانه را اطلاعات قفل کرد تا کسی جنازه متلاشی شده را نبیند. هم چنین چندتا از فاميل هاي نزديك كيوان ديشب توي اداره ي اطلاعات بودند و بهشون تفهیم کرده بودند که به مردم بگن کیوان خودکشی کرده چندين نفر هم توسط نیروهای اداره اطلاعات توجيه شدند كه موقع تشیع جنازه شعار ندهند عكس نگيرندو فيلمبرداري هم نكنند. مردم فهميده و ستمديده گيلانغرب مراسم تشيع جنازه ي با شكوهي براي جانباخته راه آزادی ایران كيوان گودرزي به راه انداختند .ساعت 9 روز( 5 شنبه )در ميان اشك و اندوه ماتم 10000 گيلانغربي جسد پاك و مطهر شهيد والا مقام كيوان گودرزي در گيلانغرب به خاك سپرده شد به گفته شاهدان عيني که جسد کیوان را موقع غسل دیده بودند گفتند که مچ دست و پایش با برق سوزانده شده بود. زیر ۲ تا گوشش با مته سوراخ شده بود و سرش کاملا له شده بود انگار سرش را داخل دستگاه پرس گذاشته بودند .دو دنده و ران سمت راستش شکسته بود و از کمر به پایین بدنش کاملا سیاه بود.بینی و دندان های جلویش کاملا شکسته بود. موقع دفن جسد تمام حاضران به شدت گریه می کردند و از خدا خواستار رسوایی قاتلانش شدند. و می گفتند: براستی کیوان گناهش چی بود که این چنین فجيعانه به قتل رسید؟ آیا مجازات تحصن و اعتراض به رژیم این چنین است؟

داستانی از استقامت یک هموطن در برابر زور


ایران پرس نیوز:وبلاگ سرای سبز:حقوق شهروندی ، داستانی از استقامت یک هموطن در برابر زور

در تاریخ 6 فروردین 1389 در فرودگاه اهواز در حین سوار شدن به هواپیما جهت عزیمت به تهران با ایران ایر به صحنه تاسف باری در بازرسی قبل از سوار شدن برخورد کردم.
پس از گرفتن کارت پرواز واحراز هویت در حین عبور از گیت حفاظت سپاه بحث و جدل زن جوانی با کادر حفاظت سپاه فرودگاه اهواز نظرم را جلب کرد.گویا در کیف دستی این خانم هارد دیسک پورتابل شخصی اش بود که انان می خواستند محتویات انرا بازرسی و بررسی کنند . ولی آن خانم جوان با عنوان اینکه این حافظه شامل عکسها و فیلم خانوادگی و جزو مدارک کاملا شخصی می باشد و از دادن آن جهت بازبینی بدون مجوز قاضی خودداری می کرد و متقابلا نیز نیروی گارد سپاه نیز از سوار شدن ایشان به هواپیما جلوگیری می کردند. و در پایان زن جوان گفت که حاضر است از پرواز بگذرد ولی حافظه را جهت بازبینی در اختیارشان نمیدهد وبا پاره کردن کارت پرواز از گیت بازرسی به سالن ورودی فرودگاه برگشت. لازم به ذکر است عمل ایشان که نوعی دفاع از حق شهروندی بود نگاههای تحسین بر انگیز سایر مسافران را نیز به همراه داشت .

بیاموزیم که زیر بار زور نرویم

فروش منزل پلمپ شده زندانی سیاسی ارژنگ داوودی


ایران پرس نیوز:بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" منزل شخصی زندانی سیاسی ارژنگ داودی که به دستور حسن زارع دهنوی معروف به حسن حداد و از متهمین اردوگاه مرگ کهریزک پلمپ و سپس آنرا به فروش رسانده است.
منزل و مجتمع آموزشی پرتو حکمت که از اموال شخصی زندانی سیاسی ارژنگ داودی می باشد در سال 1386 بدستور حسن زارع دهنوی معروف به حسن حداد پلمپ و سپس به فروش رسانده شد.هنگام پلمپ کردن منزل به خانواده آقای داودی اجازه بردن وسائل شخصی به آنها داده نشد و آنها تنها با لباسهایی که بر تن داشتند از منزل خارج شدند. در طی این مدت همسر آقای داودی به دلیل پلمپ بودن منزل شخصی آنها در آوارگی و شرایط سخت بسر می برد.خانواده داودی در طی این مدت مستمرا پیگیر آزادی زندانی سیاسی ارژنگ داودی و بازپس گیری منزل خود بودند ولی از پاسخ دادن به خواستهای به حق آنها خوداری می کردند.
فردی با نام مستعار مصطفوی بازجوی سپاه پاسداران در بند 2- الف زندان اوین که در دست سپاه پاسداران می باشد. خانواده آقای داودی را از منزل بیرون می کند و تمامی اسناد و مدارک این خانواده را ضبط و با خود می برد که از جمله آنها مدارک تحصیلی،شناسنامه و مدارک متعدد دیگر که بیش از 2 سامسونیت حجم داشته است با خود می برند.ولی تا مدتی موفق به ضبط سند منزل نشده بودند. در سال 1386 آقای داودی از زندان بندر عباس به مرخصی می آید. هنگامی که او در مرخصی بسر می برد. فردی بنام علی صلاحی سردار سپاه پاسداران و مدیر عامل باشگاه ورزشی پیام مشهد و فرد دیگری بنام مهدی عالم راستی به آقای داودی پیشنهاد می دهند که منزل شخصی اش که در پلمپ می باشد را به آنها اجاره بدهد. آنها به آقای داودی گفته بودند که ابتدا سند مالکیت منزل را باید ببینند تا بتوانند قرار داد اجاره را تنظیم کنند .پس از مشاهده سند منزل از آنجا خارج می شوند و لحظاتی بعد آقای داودی دستگیر و سند منزل همراه با سایر اسناد ضبط می گردد.
روز چهارشنبه 25 فروردین ماه زندانی سیاسی ارژنگ داودی و همسرش را به دادیاری شعبه 3 دادگاه انقلاب فراخوانده شدند. رئیس شعبه3 دادگاه انقلاب فردی بنام نمازی به آنها اعلام می کند که منزل آقای داودی از پلمپ شدن خارج شده است و آنها می توانند منزل را پس بگیرند و در آن زندگی کنند. نمازی رئیس شعبه 3 دادیاری دادگاه انقلاب به پلیس امنیت اطلاع دادکه منزل پلمپ شده را تحویل خانواده آقای داودی بدهند. پلیس امنیت منزل را تحویل آنها میدهد و آنها در حال آماده سازی منزل برای سکونت در آن بودند.ولی روز بعد هنگامی که به منزل مراجعه می کنند متوجه می شوند که قفل های درب منزل عوض شده است.گفته می شود که به دستور حسن زارع دهنوی برکنار شده از سمت خود و متهم کهریزک صورت گرفته است . فردی بنام محمود زارع بیدکی ادعای مالکیت منزل را می کند.این در حالی است که این منزل در پلمپ بوده است.در اینجا مشخص می شود که حسن زارع دهنوی معروف به حسن حداد از جمله کسانی است که جوانان دستگیر شده را به اردوگاه مرگ کهریزک منتقل می کرد . اقدام به تشکیل گروهی نموده است که اموال گرفته شده از مردم را تحت عنوان فروش به نامهای دیگری ثبت می کند تمامی این افراد از مامورین وزارت اطلاعات ،سپاه و حراست قوه قضائیه می باشند. نام 3 نفر از آنها که به قرار زیر می باشد . خانمی بنام نسرین کیانی که واسط اصلی حسن زارع دهنوی است و توسط این فرد اموال مردم که پلمپ شده است به نامهای دیگری به ثبت رسانده می شود . فرد دیگری که کامران راه پیما از عناصر اطلاعاتی و از زمین خوار معروف تهران می باشدبعضی از اموال غیر منقول توسط این فرد به فروش می رسد. او به خاطر رقابت بین باندهای مختلف در حال حاضر تحت تعقیب می باشد. منزل آفای دوادی توسط نسرین کیانی که از نزدیکان و معتمدین حسن زارع دهنوی است ابتدا در اختیار کامران راه پیما قرار می گیرد و او آن را به نام فرد دیگری بنام محمود زارع بیدکی است ثبت می کند.گفته می شود تا به حال صدها مورد از فروش اموال پلمپ شده توسط حسن زارع دهنوی صورت گرفته است.
از طرفی دیگر یکی از مسئولین دادگاه انقلاب که در حال حاضر در دفتر حسن زارع دهنوی معروف به حسن حداد مستقر می باشدوامیر خانی نام دارد به خانواده آقای داودی گفته است که حداد تخلف کرده است ولی ما قادر به انجام کاری نیستیم.نمازی رئیس شعبه 3 دادیاری دادگاه انقلاب که پرونده را از ابتدا در دست داشته است می گوید که حسن زارع دهنوی خلاف کرده است ولی هیچ کدام از آنها جرائت مقابله با این خلاف کاریهای او را ندارند.
خانواده آقای داودی به دفتر حقوق شهروندی مراجعه کرده اند و شکایتی دراین رابطه تنظیم کرده و خواستار رسیدگی به آن شدند. دفتر حقوق شهروندی اعلام کردند که معاونت امنیت حسن زارع دهنوی تخلف کرده است. دفتر حقوق شهروندی پرونده ای علیه حسن زارع دهنوی به شماره 50/88/92566 تشکیل و در مورخه 14 /11 /88 به دادسرای انتظامی قضات ارسال کرده اند. به خانواده آقای داودی گفته شده است که در اردیبهشت ماه دادگاه وی تشکیل خواهد شد.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، شکنجه و فشارهای غیر انسانی علیه زندانیان سیاسی و خانواده ها آنها و پلمپ کردن و فروش منازل آنها را محکوم می کند و از کمیسر عالی سازمان ملل و سایر مراجع بین المللی خواستار اقدامات عملی برای پایان دادن به فشارهای قرون وسطائی علیه مردم ایران است.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

سيدعلی بيچاره روز كارگر تو راهه



*** 11 اردیبهشت روز کارگر , روز اعتراضات سراسری مردم ایران در حمایت از کارگران ***

كارگران بيدارند از خامنه اي بيزارند




تصویر: فکر می کنید این پول ها به چه مصرفی می رسد؟


فکر می کنید این پول ها به چه مصرفی می رسد؟


به تصویر زیر نگاه کنید و قدری با خود بیاندیشید



استخدام مزدور یکی از آن ها است.

حالا بازهم بروید و برای سرکوب خود در امامزاده ها سرمایه گذاری کنید !

با سپاس از وبسایت خبری پارس دیلی نیوز و سرباز

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

حکومت عدل اسلامی:خودکشی خانوادگی به دلیل فقر در استان کرمانشاه



پارس دیلی نیوز:یک مرد روستائی ساکن یکی از روستاهای شهرستان كنگاور در استان کرمانشاه در یک خودکشی خانوادگی، خود را به همراه دختر و پسر نونهالش به گلوله سپرد تا به زعم خودش، خود و فرزندانش را از زندگی فلاکت بار نجات دهد. وي بعد از كشتن دختر 10 ساله و پسرش به خود نيز شليك كرده بود اما وي از اين خودكشي جان سالم به در برده است. این شخص روستائی دلیل این عمل را اینگونه عنوان می‌کند که ”نمی خواستم فرزندانم به عاقبت من دچار شوند.” با استناد به گفته های این شخص، عدم توانائی وی در تهیه مایحتاج اولیه زندگی و فقر شدید اقتصادی، وی را تا سر حد جنون پیش برده که به یک چنین عملی دست زده است.
آژانس ایران خبر

استاد شجاع الدین شفا، ادیب و مترجم سرشناس ایرانی در گذشت


پارس دیلی نیوز

استاد شجاع الدین شفا، ادیب، پژوهشگر و مترجم سرشناس ایرانی شامگاه ۲۸ فروردین در پاریس درگذشت.

استاد شجاع الدین شفا در سال ۱۲۹۷ هجری شمسی در قم متولد شد.او تحصیلات عالی خود را در رشته ادبیات فارسی پس از دانشگاه تهران، در بیروت و پاریس ادامه داد و درجه دکترا دریافت کرد.

استاد شجاع‌الدین شفا مترجم کتاب سه گانه «کمدی الهی» اثر دانته، آثاری از گوته، و آندره ژید به زبان فارسی است.

او پیش از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ در ایران، سمت های علمی فرهنگی گوناگونی از جمله ریاست کتابخانه ملی پهلوی، دبیرکل انجمن بین المللی ایران شناسان و معاونت فرهنگی دربار پادشاهی را بر عهده داشت.


استاد شجاع الدین شفا که از دانشگاه های رم، مسکو، اسپانیا و اتریش دکترای افتخاری دریافت کرد، پس از انقلاب شوم57 نیز کتاب هایی را در زمینه تاریخ اسلام و وضعیت جمهوری اسلامی نوشت که «تولدی دیگر» درباره تاریخ جمهوری اسلامی و تاریخ اسلام، «پس از ۱۴۰۰ سال»، و «از کلینی تا خمینی» از جمله آن آثار است.

آخرین کتاب او به نام «حقوق بشر، قانون بیضه و بمب اتمی» در سال ۲۰۰۷ منتشر شد.


****************

ویکی‌پدیا:


استاد شجاع‌الدین شفا مترجم کتاب کمدی الهی اثر دانته آلیگیری نیز هست. وی این سه گانه را قبل از انقلاب ایران به فارسی برگردانده‌است. همچنین کتابهایی از گوته (دیوان شرقی و غربی) و آندره ژید را به فارسی ترجمه کرده‌است.


قبل از انقلاب شوم سال ۱۳۵۷، سمتهای علمی فرهنگی مختلفی از جمله ریاست کتابخانه ملی پهلوی را بر عهده داشت که بعد از کتابخانه مجلس شورای ملی بزرگترين کتابخانه کشور به شمار می‌رفت.

سوابق اداری

معاون فرهنگی دربار شاهنشاهی

سفیر بین المللی ایران در امور فرهنگی

رئیس کتابخانه ملی پهلوی


دبیر کل شورای فرهنگی سلطنتی


دبیر کل انجمن بین المللی ایران شناسان


سمت‌های افتخاری


دکتر افتخاری ادبیات دانشکده رم

دکتر افتخاری تاریخ دانشگاه مسکو

عضو وابسته آکادمی سلطنتی تاریخ اسپانیا

عضو وابسته آکادمی هامر پورگشتال اتریش

جایزه بین المللی سال ۱۹۷۱ فلورانس


جایزه سلطنتی بهترین کتاب سال‌های ۱۳۳۵ و ۱۳۵۰
آثار


استاد شجاع‌الدین شفا نویسندهٔ کتابهای زیر می‌باشد


تولدی دیگر (دربارهٔ تاریخ جمهوری اسلامی و بخصوص تاریخ اسلام از صدر آن تا امروز)،

پس از ۱۴۰۰ سال (درباره مهدی، امام زمان شیعیان وپیدایش او از آغاز تا امروز)،


ازکلینی تا خمینی


و انسان خدا را آفرید و جنایات و مکافات را


آخرین کتاب وی که به نام «حقوق بشر، قانون بیضه و بمب اتمی» در سال ۲۰۰۷ منتشر گردیده‌است.



وی در کشور فرانسه زندگی می‌کرد .


روانش شاد و یادش گرامی باد

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

گزارش تصویری از ایران تحت حاکمیت رژیم جمهوری ننگین اسلامی

نتیجه 31 سال حاکمیت الله تازی جنایتکار بر روی زمین

نتیجه 31 سال اجرای قوانین اسلام ناب محمدی در ایران

نتیجه 31 سال حاکمیت رژیم اشغالگر جمهوری کثیف اسلامی در ایران





























*** برای دیدن تصاویر با اندازه بزرگتر و واضح تر لطفا بر روی هر تصویر کلیک فرمایید***


با سپاس از وبسایت خبری پارس دیلی نیوز


مرگ و ننگ بر رژیم اشغالگر جمهوری کثیف اسلامی در تمامیت و کلیتش

خودکشی زنی که از شدت فقر و تبعیض و قوانین زن ستیز به تنگ آمده بود


پارس دیلی نیوز: فقر و تبعیض و قوانین زن ستیز از زنان قربانی می گیرد

بنابه گزارشات رسیده به " فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران " روز گذشته خانمی که از شدت فقر و تبعیض و قوانین زن ستیز به تنگ آمده بود در اعتراض به این شرایط طاقت فرسا اقدام به خودکشی نمود و خود را به زیر قطار در شهر کرج پرت نمود.

روز یکشنبه 29 فروردین ماه حوالی ساعت 12:30 در حالی که تعداد زیادی از مسافرین مترو در انتظار آمدن مترو بسر می بردند. خانمی که سن او بین 30 الی 35 سال بود و به نظر می رسید که در انتظار مترو بسر می برد.هنگامی که مترو در حال نزدیک شدن بود او ابتدا کیف خود را بر زمین گذاشت و زمانی را انتخاب نمود که امکان نجات او تقریبا غیره ممکن بود خود را به زیر مترو انداخت. مسافرین با دیدن این صحنه دردناک با صدای بلند شروع به فریاد زدند ،گریه کردن نمودند و همهمه آنها به هوا بر خواست .اما دیگر هم چیز تمام شده بود.

در مدت کوتاهی تعداد زیادی از مردم در آنجا تجمع کردند خیلیها که شاهد صحنه بودند با صدای بلند گریه می کردند و علت را در فقر و سرکوب وبیکاری و قوانین زن ستیزحاکم بر جامعه می دانستند و این تجمع بلافاصله به یک حرکت اعتراضی علیه رژیم تبدیل شد.

این بار باز هم زنی قربانی است در جامعه ای که تبعیض جنسیتی بصورت قانون در آمده است و با حدت و شدت و با بکار بردن تمامی نیروی خود تلاش برای به اجرا در اوردن آن را دارند.آنانی که حقوق اولیشان سلب شده است و قانونی هم وجود ندارد که به حمایت از آنها بپردازد.

تنها راهی که برای آنها باقی می ماند خودکشی ،خودکشی که نوعی اعتراض به این ظلم و ستم عریان و پایان ناپذیر در جامعه است .

جالب اینجا است که رئیس خط مترو بجای اینکه اقدام به نجات و فراخواندن کمکهای امدادی کند سعی در توجیه این حادثه بر آمده است و خطاب به مردم می گوید: می گویم موارد ایمنی را رعایت کنید ولی حاضرین در آنجا به او جواب می دهند:وقتی این کار از دردها حکایت می کند چه ربطی به قوانین ایمنی دارد.

فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران

30 فروردین 1389 برابر با 19 آپریل 2010

گفتگویی تکان دهنده با پناهنده‌ای ایرانی در ترکیه


پارس دیلی نیوز:خودنویس : شاید روزی برای هر فردی اتفاق بیافتد چیزی که برای سپیده رخ داده است. روزی که نه راه بازگشت داشت و نه راه رفتن، روزی که محکوم به ماندن شد در سرزمینی که آن را کشور دوم خواندند. سپیده از ۸ ماه زنده‌گی در این زندان سخن می‌گوید، زندانی در کشوری غریب، با زندان‌بانانی که هر روز به بهانه‌یی پول می‌گرفتند تا اجازه‌ی زنده‌گی به آن‌ها دهند. او می‌گوید: می‌ترسم بگویم، می‌ترسم از تمام آن چیزهایی که در ۸ ماه زنده‌گی در آن زندان دیدم حرف بزنم، شاید ما را پیدا کنند و به آن‌جا بفرستند.
فرزندش را از درس خواندن محروم کردند به دلیل این‌که توان پرداخت هزینه‌ی مدرسه را نداشت. روزی که او را با دختر ۹ ساله و همسرش به زندانی در استانبول منتقل کردند؛ در سالنی که ۱۵۰ زن، از کشورهای مختلف و با مشکلات و سوابق مختلف در میان‌شان بودند، در ساختمانی که سالن طبقه‌ی پایین‌اش مخصوص مردانی بود که به صورت قاچاق وارد خاک ترکیه شده بودند و در حال خروج از آن بودندو توسط پلیس ترکیه بازداشت شدند. سپیده و همسرش و دختر ۹ ساله‌شان محلی به نام «یابانجی شعبسی» وارد شدند تا یا به کشورهای‌شان بازگردانده شوند و یا به سازمان ملل معرفی شوند.

سه سال زندگی در سخت‌ترین شرایط در ترکیه، پناه‌جو بودن و به عنوان پناهنده شناخته نشدن، استیناف خوردن به پرونده در سازمان ملل، تحمل شرایط سخت و دیدن مردی که به عنوان همسر در گوشه‌ی خانه در حال کور شدن است از آن‌جهت که ۸ ماه گریه کرده و توان پرداخت هزینه‌ی عمل جراحی را ندارد را هر طور که شده تحمل کرده است، اما این روزها غم بزرگ‌تری گلوی‌اش را می‌فشارد و آن هم فرزندی است که در راه دارد و تا یک ماه دیگر به دنیا می‌آید و مادر و پدرش هیچ پولی برای به دنیا آوردن‌اش ندارند.

با سپیده در مورد تمام آن‌چه که در این سال‌ها در کشور ترکیه بر او گذشته صحبت می‌کنم. اولین در خواست‌ام از او بازگو کردن آن ۸ ماهی است که پلیس ترکیه او را بدون هیچ مدرکی در زندان نگه داشته و او می‌گوید: می‌ترسم بگویم، می‌ترسم از تمام آن چیزهایی که در ۸ ماه زنده‌گی در آن زندان دیدم حرف بزنم، شاید ما را پیدا کنند و به آن‌جا بفرستند.
برای‌اش می‌گویم: چنین نیست سپیده، تو دارای حق و حقوقی هستی به عنوان پناهنده، تو خودت را به سازمان ملل معرفی کردی و آن‌ها موظف‌اند که از تو حمایت کنند.
می‌گوید: دختر ۹ ساله‌ام در آن ۸ ماه صحنه‌هایی را به چشم دید که هر شب اشک می‌شد به چشم من و پدرش. غصه می‌شد در دل من که مادرش بودم، شب‌هایی که زنان مست روس را از دیسکوهای استانبول به داخل سالن می‌آورند، روزهایی که وارد توالت‌های زندان می‌شد و آن صحنه‌ها را می‌دید و چشمان کوچک‌اش گشاد می‌شد و زل می‌زد و زبان‌اش بند می‌آمد.
می‌پرسم به چه جرمی شما را به آن زندان منتقل کردند؟
می‌گوید: ما به دلیل مشکلاتی که در ایران داشتیم مجبور به ترک ایران، آن هم به صورت غیرقانونی، در شهر استانبول و در حالی‌که قرار بر این بود که به یکی از کشورهای اروپایی منتقل شویم به دست پلیس ترکیه افتادیم و ما را به زندان منتقل کردند، در این زندان اگر یک ایرانی وارد می‌شد، تنها چند روز می‌ماند اما ما را به دلیل این‌که مقداری پول به همراه داشتیم و هیچ یک از قوانین را نمی‌دانستیم به مدت ۸ ماه نگه داشتند و هر روز به بهانه‌یی از ما پول می‌گرفتند.
می‌پرسم: اجازه‌ی ملاقات با همسرت را داشتی؟
می‌گوید: شب‌ها به مدت ۱ ساعت می‌توانستم ببینم‌اش اما از آن‌جایی که می‌دانستند ما تحمل دوری از هم را نداریم و حاضر هستیم برای ملاقات با هم حتا پول هم بپردازیم، برخی شب‌ها اجازه‌ی ملاقات نمی‌دادند تا بیش‌تر از ما پول بگیرند. یک‌بار هم که قرار بود از سازمان ملل به آن ساختمان بیایند و از آن‌جا بازدید کنند، همه‌ی ما را از آن‌جا به زندان‌های دیگر و بدتر از آن‌جا منتقل کردند و وانمود کردند که در آن ساختمان مشغول بازسازی هستند تا سازمان ملل، آن‌ها را محکوم نکند.

چه شد که از آن‌جا بیرون آمدید؟

می‌گوید: ما پرونده‌ی خودمان را به سازمان ملل فرستادیم و آن‌ها کارهای‌مان را پیگیری کردند و حکم آزادی ما را صادر کردند و ما را به یکی از شهرهای کوچک ترکیه منتقل کردند.

می‌گویم: وضعیت پرونده‌ی شما در سازمان ملل الان در چه مرحله‌یی است؟

می‌گوید: پرونده‌ی ما در سازمان ملل استیناف خورده و از آن‌جایی که همسرم بسیار سرخورده و افسرده شده است، با وجود تلاش‌های مکرر، پرونده‌ی ما در سازمان ملل بسته شده است، همین فشارها باعث شده تا همسرم بینایی صد در صد چشمان‌اش را از دست دهد، پزشکان گفته‌اند اگر تا چند ماه آینده جراحی نشود، کاملا نابینا خواهد شد.

می‌گویم: چرا به سراغ جراحی نمی‌روی؟

با پوزخندی می‌گوید: چند سال به دلیل این‌که پول کافی نداشتیم، دخترم را نتوانستیم به مدرسه بفرستیم، دخترک‌ام که الان باید در کلاس سوم راهنمایی درس بخواند، کلاس پنجم ابتدایی است. آموزش فرزندم را نتوانستیم به درستی تامین کنیم، حالا چه‌طور می‌توانیم هزینه‌ی جراحی را بپردازیم؟ آن‌هم در شرایطی که هیچ نهادی در این کشور کم‌ترین کمکی به ما نمی‌کند.

از فرزندی می‌پرسم که در راه دارد...

این‌بار چشمان‌اش پر از اشک می‌شود و می‌گوید: نمی‌دانم، هر بار که به روز زایمان فکر می‌کنم گیج می‌شوم، با خودم می‌گویم حالا که حاضر نشدم با وجود شرایط سخت زنده‌گی، زنده‌گی را از او دریغ کنم، شاید به طریقی کمکی شود تا بتوانم او را به دنیا بیاورم.

می‌گوید: همسرم بی‌کار است، یا اگر شاغل شود به کارهای فصلی مشغول است، در خرج روزانه‌ی‌مان مانده‌ایم و تنها یک ماه به زایمان‌ام باقی مانده. نمی‌دانم پسرم چه‌گونه به دنیا خواهد آمد. برای‌اش دعا کن.

می‌گویم: در این ۳ سال سخت‌ترین‌ها را تجربه کرده‌ای، اما سالم زنده‌گی‌ات را ادامه داده‌یی، صبوری کن.

بغض گلوی‌ام را فشار می‌دهد. بعد از انتخابات خیلی‌ها از ایران خارج شدند، به ترکیه پناه بردند و از آن‌جا به کشورهای دیگر منتقل شدند، کمک‌های زیادی به آن‌ها شد، چه از نظر مالی و چه از نظر حمایت‌ در جهت تسریع در پرونده، اما حتا آن‌هایی که کمک می‌کردند، کم‌تر به یاد آن‌هایی بودند که از پیش از انتخابات در ترکیه بودند و بررسی پرونده‌های‌شان در سازمان ملل به دلیل خروج حدود 5 هزار نفر از ایران پس از انتخابات به تعویق افتاده است.

حالا من و شما می‌مانیم با وجدانی که باید در مورد این پناه‌جویان به قضاوت بنشیند. من و شما می‌مانیم و بار سنگینی که پس از آگاهی از وضعیت سپیده و سپیده‌ها بر دوش‌مان مانده است.

پی‌نوشت:

به علت ترس این پناهنده از بازگشت به زندان در ترکیه و تکرار خاطرات هولناکی که پلیس ترکیه برای آنان رقم زده است. برخی از اطلاعات هم‌چون نام و مدت زمان حضور وی در ترکیه حذف شده است. هم‌چنین برخی از وقایع بسیار تلخی که در این زندان بر وی گذشته است به خاطر همین مساله بازگو نشده است.
مشخصات این پناهنده نزد نویسنده و سایت خودنویس محفوظ است. کسانی که مایل به یاری رسانی هستند می‌توانند با ما تماس بگیرند تا نحوه کمک‌رسانی را از طرق قانونی پیگیری کنیم.

دستگيري های وحشيانه ماموران خامنه ای ، انداختن جوانان به داخل گونی


پارس دیلی نیوز:گرگ های وحشی سید علی گدای خامنه ای هار شده اند ، دستگیری وحشیانه جوان 22 ساله و انداختن او به داخل گونی !
به گزارش آژانس ایران خبر ، روز يك شنبه 29فروردين ساعت 2130 يك خودروي پرايد با چهار سرنشين ازماموران حكومتي , در زعفرانيه, كوچه امامي يك جوان حدود 22 ساله را به صورت وحشيانه اي دستگير نموده وبا خود بردند.

سرنشينان اين خودرودر كوچه خلوت (امامي)كمين كرده بودند , هنگامي كه جوان وارد كوچه ميشود به سمت جوان يورش ميبرند , جوان باديدن اين صحنه قصد فرارداشت , اما يكي ازمزدوران اوراهل ميدهد, جزوه اي كه دست جوان بود داخل خيابان پرت ميشود , گوشي موبايلش به كناري مي افتد , سپس 4مامور حكومتي وحشيانه جوان راداخل گوني ميكنند ودر صندوق عقب خودرو انداخته وبا خود ميبرند. ازسرنوشت بعدي اين جوان هيچ اطلاعي دردست نيست .

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

گزارش تصویری،خرمشهر تفاوت چندانی با روزهایی که در اشغال عراقی ها بود، ندارد




پارس دیلی نیوز:به گزارش «خبر آنلاین»، خرمشهر از معدود شهرهایی است که نامش به تقویم رسمی کشور راه یافته. روزهای سقوط و فتح خرمشهر به یکی از مهمترین نقاط عطف تاریخ این مملکت بدل شده‌اند که مقاومت جانانه و پیروزمندانه مردم در مقابل تهاجم خارجی را به یاد می‌آورند.



فاصله بسیار اندک خرمشهر تا مرز عراق موجب شد تا این شهر و مردمش به راحتی در تیررس عراق قرار گیرند و بیشترین صدمات را از این حملات تحمل کنند.


این شهر پیش از جنگ، بندری پررونق‌ و آباد و شهری شاد و خرم به حساب می‌آمد.



اما حالا خرمشهر پس از گذشتن 22سال از پایان یافتن جنگ, تفاوت چندانی با روزهایی که در اشغال بعثی‌ها بود، ندارد. در و دیوارهای سوراخ‌ سوراخ و ساختمان‌های همچنان مخروبه اما نه متروکه، سیمای جنگزده شهر را به تمامی حفظ کرده‌اند. درکمال تعجب، در اکثریت قریب به اتفاق همین بناها مردم، سکونت دارند.










ساختمان مشهور «شش طبقه»اش که زمانی برو بیایی داشت، حالا حال و روز عجیب و غریبی دارد.


 
و کارون پرشورش هنوز نه تنها باید لاشه قایق‌ها و لنج‌های کوچک و بزرگ را در خود تحمل کند که زباله‌هاو فاضلاب شهری هم امانش را بریده‌اند.




واقعا خرمشهر باید بیست و دو سال پس از پایان جنگ، مشکل فاضلاب و آب شرب داشته باشد؟




اینجا را که می‌بینی، یعنی این‌که یادگارها و خرابی‌های جنگ باید در همین موزه جمع‌آوری و حفظ شوند و خارج از موزه، پس از محو خرابی‌ها، همه چیز از نو ساخته شود تا خون زندگی دوباره در رگ‌های شهر جریان یابد. کاری که در تمام نقاط جنگ دیده دنیا و حتی کشور خودمان انجام شده و می‌شود. این وظیفه بدیهی دولت‌هاست. ولی معلوم نیست چرا خرمشهر از این قاعده مستثنی شده. تو گویی قرار است تمام شهر با حفظ همه خرابی‌هایش موزه دائمی جنگ باشد.



همین محرومیت‌ها و کم‌توجهی‌ها باعث شد بسیاری از خرمشهری‌های اصیل به شهرهای دیگر ایران یا کشورهای دیگر جهان مهاجرت کنند. خرمشهر نه از «سازندگی» و «اصلاحات» خیری دید و نه از «مهرورزی» طرفی بست، همان ماند که بود.



آنها که در بازسازی کشورهای دیگر اعم از «دوست و همسایه» و «دوست و برادر!!» این همه شوق نشان می‌دهند، چرا و با چه توجیهی چشم روی خرمشهر و مشکلات بی‌شمارش می‌بندند؟


واقعا کدام وجدان بیدار و منصف، می‌پذیرد که ایران در بازسازی «عراق» مشارکت کند ولی حال و روز خرمشهرش اینگونه باشد؟




انصافتان را شکر! حال و احوال جوان خرمشهری که میراث‌دار جنگی است که بر پدرانش و شهر و دیارش تحمیل شده، باید این باشد که از فرط بیکاری و رخوت، گوشه خیابان چرت بزند؟



حالا واقعا حق مردم خرمشهر پس از تحمل آن همه دشواری و آوارگی، این است؟ حق مردم خرمشهر به کنار، حق در و دیوار خرمشهر هم این نیست.





خرمشهر بیش از «ستاد دائمی بزرگداشت آزادسازی خرمشهر» به «ستاد دائمی بازسازی خرمشهر» صد در صد نیاز دارد.

دیدار از خرمشهر جداّ کار دشواری است، حتی اگر خرمشهری نباشید. اما این را بدانید که خرمشهر هنوز که هنوز است زیباترین و سرخ‌ترین غروب دنیا را دارد. بی‌تردید