آدرس جدید وبلاگ خبری ایران آزاد:

www.iranazadkhabar4.net.tf

۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

بیانیۀ شاهزاده رضا پهلوی در مورد قتل دو جوان بی گناه دیگر در میهن عزیز


هم میهنان عزیزم،

خبر کشتن بی رحمانۀ دو جوان دیگر ایرانی در جنگلی که جمهوری اسلامی نام گرفته غم انگیز تر از آن است که به وصف آید. من با عزیزان داغدار این تازه ترین قربانیان رژیم همدردم. به آنان و به همۀ هم وطنانم که هرروز شاهد جنایات هولناک و بی پایان حاکمانی چنین بی رحم و دژخیم صفت اند تسلیت می گویم. این دو جوان، همانند هزارها زن و مردی که در سی سال گذشته آماج انواع خشونت ها و تجاوزهای وحشیانۀ رژیم شده اند، گناهی جز طلب حقوق و آزادی های از دست رفتۀ خود نداشته اند.

متجاوزان شریـری که در نقاب «دادستـان» و «قاضی» چنیـن آسان جان جوانـان ما را بربـاد می دهند به اصول و موازینی که میثاق های بین المللی برای زندانیان و متهمان مقرر کرده که سهل است به موازین ناقصی هم که در قانون اساسی الکن جمهوری اسلامی قید شده کمترین اعتنائی ندارند. قربانیان خود را پس از شکنجه های وحشیانه و غیر قابل تصور وپس از ماه ها اسارت در دخمه های انفرادی به «دادگاه» های دوزخی خود می کشانند و بی حضور وکیل و خویش و گواه حکم بر مرگشان می دهند. دشمن اشغالگر هم با اسیرانش چنین نمی کند.

رهبران جمهوری اسلامی بدانند که اگر به نیت ارعاب و پراکندن و عقب نشاندن زنان و مردان آزادی طلب ایران به چنین جنایات بی سابقه در دنیا دست می زنند هرگز به مقصود نخواهند رسید. بدانند که هیچ رژیم رو به احتضاری در دنیا نتوانسته است با توسل به شکنجه و کشتار از سرنوشت محتوم خویش رهائی یابد. آمران و مرتکبان این جنایات هولناک بدانند که ریختن خون فرزندان برومند وطن نه لحظه ای بر عمر حکومت منفورشان خواهد افزود و نه ذرّه ای از عزم جزم مردم ایران به رهائی از اسارت خواهد کاست. یقین بدانند که جز تسلیم به خواست های برحق و طبیعی و انسانی مردم ایران راهی بر آنان گشوده نیست.

برای هم میهنان پایدار و مبارز و آزادی طلبم پیروزی نهائی در این پیکار مسالمت آمیز علیه استبداد و خشونت آرزو می کنم و به روان پاک همۀ فرزندان ایران که جان عزیز خویش در این راه گذاشته اند درود بی پایان می فرستم.

خداوند نگهدار ایران باد


زنده باد شاهزاده رضا پهلوی

پرچم شیروخورشید نشان ، لرزه به اندام رژیم جمهوری کثیف اسلامی انداخت

پارس دیلی نیوز:دکتر ابراهیم میرانی، هموند برجسته شورای رهبری حزب پان ایرانیست، هفتۀ پیش چشم از جهان فروبست. او که به حق حاکمیت ملی باور راسخ داشت و بیش از پنج دهه از زندگی پربار خود را صرف مبارزه در راه رسیدن به این حق طبیعی ملت ایران کرده بود، وصیت کرد که پیکر او را تا پیش از خاکسپاری با درفش سه رنگ شیروخورشید نشان بپوشانند. او می خواست تا هنگام آرمیدن در دل خاک پاک ایران، با این درفش مقدس، رزم بیامان خود را با نظام ایرانستیز جمهوری اسلامی دنبال کند. یاران و پیروانش به خواست او جامه عمل پوشاندند.

همانگونه که انتظار میرفت، این کار جسورانه بر حاکمیت فرقهای گران آمد. پوسترهایی که آن رزمندۀ روانشاد را در کنار درفش ملی ایران نشان میداد، پاره کردند و بر سوگواران او اهانت و بی حرمتی بسیار روا داشتند. فرزندان مبارز ایران باردیگر مورد شدیدترین بازجوئی ها و تهدیدها قرار گرفتند.

رژیم زخم خوردۀ ولایت فقیه به این هم بسنده نکرد. شامگاه دیروز نیروهای یگان ویژه و اوباش لباس شخصی به دفتر حزب پان ایرانیست در تهران یورش بردند و نشست هفتگی آشنایی با حزب را برهم زدند. شمار جیره خواران حکومت را شاهدان به صد و پنجاه تن تخمین زده اند. به مکانی که قرار بود امروز مراسم هفتم سرور روانشاد میرانی آنجا انجام شود، دستور دادند که از انجام مراسم خودداری کند. این برخوردها نشانگر وحشت روزافزون ددمنشان حاکم بر ایران است که از رزمندگان درگذشته هم میترسند.

جنبش آزادیخواهی ملت ایران پایه های رژیم ضحاکمنش را به لرزه درآورده و سران و دستاندرکاران ریز و درشت نظام را سخت هراسناک کرده است. درفش شیروخورشید نشان خاری است در چشم ولایت فقیه و اراذل و اوباشش. سازمان های برونمرزی حزب پان ایرانیست سرکوب های قرون وسطایی جمهوری اسلامی را شدیداً محکوم میکنند و خواستار رفع هرگونه محدودیت برای مبارزات مسالمت جویانه مردم ایران هستند.

در اهتزاز باد درفش سه رنگ شیروخورشید نشان

پاینده و سربلند باد ملت بزرگ ایران

***تصاویر مراسم خاکسپاری دکتر ابراهیم میرانی در خوزستان با پرچم های بزرگ شیروخورشید ایران در دست مردم***

نکته:برای دیدن تصاویر زیر به اندازه بزرگتر لطفا بر روی هر تصویر کلیک فرمایید.











با سپاس از وبسایت خبری پارس دیلی نیوز

رنجنامه بهروز جاوید تهرانی

زندانی سیاسی آزاد باید گردد
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
زندانی سیاسی آزاد باید گردد


پارس دیلی نیوز:اینجانب در تاریخ 21/4/1378 خورشیدی در درگیریهای پس از کوی دانشگاه تهران بازداشت شدم و به 8 سال حبس محکوم گردیدم. در محکومیتم ذکر شده بود تبعید به یکی از زندانهای کرج به همین دلیل حبس خود را در زندان رجلئی شهر کرج سپری نمودم و در طول مدت محکومیت حتی یک بار هم به مرخصی که حق مسلم من بود به من داده نشد .حتی زمانی که مادرم به علت بیماری سرطان در بیمارستان بستری بود و پس از آنکه فوت کرد در سال 1382 پس از آنکه 43 روز از فوت مادرم می گذاشت مرا آزاد کردند. در حالیکه من نیمی از کل حبسم را سپری کرده بودم اما از چند ماه بعد بازداشتهای من بدلایل واهی آغاز گشت 4 بار مرا بدلایل واهی دستگیر نمودند و انواع آزار و اذیت های جسمی و روحی که ناقض حقوق بشر می باشد در مورد من بکار برده شد توهین ،تحقیر ،کتک ،تهدید و حتی یکبار هم که در سلول انفرادی کپسول آتش نشانی را در سلول بنده تخلیه نمودند ودریچه را بستند تا جائی که من بیهوش شدم.

در طول این بازداشتها یکبار بصورت 5 ماه متوالی در بازداشتگاه اوین بودم در نهایت یک شب (02/03/1384) به منزل من ریختند و بنده را به همراه دوستم کیوان رفیعی که مهمان بنده بود بازداشت نمودند . برای من پروندهای متعددی باز نمودند .به جرم اخلال در نظم وشرکت در تجمع غیر قانونی و همچنین عضویت در جبهۀ دمکراتیک و انجمن دانشجویان و دانش آموختگان که قانونی می باشد به تحمل 4 سال حبس و 74 ضربه شلاق محکوم شدم که 5 ماه آن را قبلا سپری کرده بودم.

بنده شدیدا به این حکم علی الخصوص شلاق آن اعتراض نمودم 74 ضربه شلاق آن هم به جرم سیاسی اوج آزادی ستیزی است همچنین به دلیل داشتن رابطه با سازمان مجاهدین خلق و توهین به رهبری به 3 سال زندان محکوم گردیدم . از بابت پرونده دیگر که توهین به خامنه ای بود خامنه ای رهبر خود خوانده ایران بود نیز برایم منع پیگرد صادر شد. این پرونده بعنوان خلاف زندان در بازداشتگاه 209 اوین محسوب کرده بودند . اکنون که بیش از 5 سال از مدت محکومیتم را سپری نموده ام در اندرزگاه 1 سالن 1 مختص زندانیان خطرناک و محکومیتهای غیر قابل بازگشت (ابد و اعدام) می باشد در حالی سپری می کنم که اصل تفکیک جرائم که مسئولین قوۀ قضائیه رژیم از آن دم می زند در مورد بنده اجرا نگردیده .

بنده باید به جایی که سایر زندانیان سیاسی باشند منتقل گردم. گفتنی است که تمام مدت بهار و تابستان امسال مسئولین زندان مرا در سلولهای انفرادی بند 1 سالن 2 بصورت غیر قانونی بدور از حداقل امکانات نگهداری نمودند.من ممنوع تلفن بودم و ملاقاتم کاملا محدود بود بارها توسط چند تن از زندانبانها بخصوص بخشی قاتل زهرا کاظمی با باتوم و گاز اشک آور مورد شکنجه قرار گفتم . اکنون نیز در شرایطی بسیار سخت و در محیط بسیار خشن و خطرناکی نگهداری می شوم.

و امید به شرایط بهتر هر لحظه کم رنگ تر می شود.

زندانی سیاسی بهروز جاوید تهرانی

زندان رجائی شهر کرج بند 1 سالن 1

02/11 1388 خورشیدی

مراسم گرامیداشت تولد جانباخته راه آزادی ایران اشکان سهرابی

ایران پرس نیوز:بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، مراسم گرامیداشت تولد جان باخته را ه آزادی اشکان سهرابی روز شنبه در بهشت زهرا بر روی آرامگاه وی برگزار خواهد شد.
روز شنبه 10 بهمن ماه مصادف است با روز تولد شهید راه آزادی مردم ایران اشکان سهرابی است. خانواده سهرابی برای گرامیداشت روز تولد فرزنشان مراسمی را بر آرامگاه او برگزار خواهند کرد. در این مراسم خانواده،بستگان و سایر اقشار مردم در آن شرکت خواهند داشت.
این مراسم از ساعت 14:00 آغاز خواهد شد . خانواده و سایر شرکت کنندگان با حضور بر آرامگاهش و با نثار گل و برافروختن شمع یاد و خاطره این جانباخته راه آزادی مردم ایران را گرامی خواهند داشت. این مراسم در بهشت زهرای تهران، قطعه 257 ردیف 50 ، شماره 19 برگزار خواهد شد.
حضور گسترده برای گرامیداشت سالروز تولد اشکان سهرابی اعتراضی به کشتار گسترده جوانان وطن و عدم پیگرد و مجازات آمرین و عاملین کشتار مردم که همچنان به جنایتهای خود ادامه میدهند می باشد.

اشکان سهرابی متولد 1368 و دانشجوی رشته آی تی دانشگاه قزوین بود. او غروب 30 خردادماه بر اثر اصابت گلوله به قلبش توسط مامورین ولی فقیه جان خود را فدای آزادی مردم ایران نمود.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ،یاد و خاطره این جانباخته آزادی را گرامی میدارد و خواستار دستگیری،محاکمه و مجازات آمرین و عاملین کشتارهای مردم ایران است.

9 بهمن 1388 برابر با 29 ژانویه 2010

دستگیرشدگان عاشورا در سلولهای انفرادی سپاه تحت شکنجه


دستگیر شدگان روز عاشورا در سلولهای انفرادی بند سپاه و بند5 تحت شکنجه قرار دارند
ایران پرس نیوز:بنابه گزارش رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،دستگیر شدگان روز عاشورا در سلولهای انفرادی زندان گوهردشت کرج تحت شکنجه های جسمی وروحی و فشارهای غیر انسانی قرار دارند.
در حدود 300 نفر از دستگیر شدگان روز عاشورا در سلولهای انفرادی بند سپاه و سلولهای انفرادی بند 5 زندان گوهردشت کرج تحت شکنجه های جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعات برای گرفتن اعترافات دروغین جهت پرونده سازی و صدور احکام سنگین قرار دارند.بازجویان وزارت اطلاعات برای پیشگیری از ارتباط دستگیر شدگان روز عاشورا با یکدیگر میان روهرویی که که سلولهای انفرادی در 2 طرف آن قرار دارند دیواری کشیده اند تا آنها را کاملا ایزوله کنند و هیچ گونه ارتباطی با هم نداشته باشند.
زندانیان عادی که در این سلولهای انفرادی بودند صدای فریادهای جوانان که در حال بازجوئی و تحت شکنجه جسمی و روحی ،توهین و اذیت وآزار توسط بازجویان وزارت اطلاعات بودند را در طی ساعتهای شبانه روز می شنیدند. فریادها و ناله های آنها در اثر شکنجه های قرون وسطائی به حدی دردناک است که زندانیان قادر به استراحت نبودند و دچار فشارهای شدید روحی می شدند و در بعضی مواقع نسبت به این شکنجه ها از درون سلولهای انفرادی مختلف خود اقدام به اعتراض می کردند.دستگیر شدگان در اکثر مواقع با دسبند و پابند و چشم بند بسر می برند این شیوه معمولی است که در زندان گوهردشت بکار برده می شود.
در ساعات شب بعضی از آنها را از سلولهای انفرادی بند5 به سلولهای انفرادی بند سپاه که در اختیار بازجویان وزارت اطلاعات است برده می شدند. بند سپاه دارای شرایطی بدتر بند 209 زندان اوین است. بدلیل پر بودن سلولهای انفرادی بند سپاه زندانیان را به سلولهای انفرادی بند 5 منتقل کرده اند. از وضعیت و شرایط دستگیر شدگان در بند سپاه اطلاع دقیقی در دست نیست. زندانیانی سیاسی که در این بند بسر می برند از داشتن ملاقات و هرگونه تماس با خانواده های خود محروم هستند.
دو تن از سر بازجویان وزارت اطلاعات که در شکنجه های غیر انسانی و وحشیانه دستگیر شدگان روز عاشورا شرکت دارند به نام های محبی و رضا عارفیان می باشند. این دو بازجو در بازجوئی و شکنجه دستگیر شدگان نقش دارند.آنها همچنین خانواده های دستگیر شدگان را تحت فشار و تهدیدات خود دارند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،شکنجه های وحشیانه و غیر انسانی برای گرفتن اعترافات دروغین جهت پرونده سازی و صدور احکام سنگین را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی می خواهد که اقدامات خود را در سطح دادن بیانیه و محکوم کردن محدود نکنند و باید اقدامات عملی و سریع برای نجات جان زندانیان سیاسی در ایران نمایند.

9 بهمن 1388 برابر با 29 ژانویه 2010

اقدامات وحشیانه علیه زندانیان در زندان رجايی شهر کرج

ایران پرس نیوز:یورش گارد زندان رجایی شهر به سالن های مختلف این زندان منجرب مجروح شدن شماری از زندانیان شده است.
خبرگزاری هرانا - حقوق زندانیان: در طی دو هفته گذشته در زندان رجایی شهر کرج گارد ویژه زندان با یورش به سالن های مختلف این زندان به ضرب و شتم زندانیان می پردازند.

به گزارش واحد زندانیان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، امیریان یکی از 3 جانشین زندان رجایی شهر کرج سازمان دهنده اکثر یورش های وحشیانه شبانه به سالن های مختلف این زندان می باشد که در طی دو هفته گذشته با یورش به سالن های 10 ، 11، 12، 13، 14، 15، 16، 17 و 18 اقدام به ضرب و شتم زندانیان می نمایند.

در پی این یورش که اکثرا پس از نیمه های شب که زندانیان در خواب هستند انجام می گیرد بسیاری از زندانیان به دلیل شکستگی استخوان و کبودی به بهداری زندان منتقل شده اند.

بر اساس گفته های یک مقام امنیتی در زندان این اقدام غیر انسانی در راستای پیشگیری از شورش های احتمالی در داخل زندان و به دستور حفاظت زندان انجام می گیرد که مجری آن در اکثر مواقع یکی از جانشینان رئیس زندان به نام امیریان می باشد.

عصر روز سه شنبه 6 بهمن ماه نیز گارد زندان رجایی شهر زندانیان بند جوانان را به محوطه حیاط انتقال داده و با عبور از تونل وحشت با باتوم به ضرب و شتم زندانیان پرداخته اند.

65 هزار مدرسه سيستم گرمايشی ندارند


پارس دیلی نیوز:رئيس کميته آموزش و پرورش کميسيون آموزش و تحقيقات مجلس با بيان اينکه از ميان يکصد هزار مدرسه موجود در کشور، 65 هزار مدرسه فاقد سيستم هاي گرمايشي و سرمايشي هستند، گفت؛ از مبلغ پيشنهادي يک هزار ميليارد ريالي که در بخش تامين سيستم هاي گرمايشي و سرمايشي مدارس کشور در نظر گرفته شده، مبلغ 200 ميليارد ريال تصويب شده است.

به گزارش ايلنا ،علي کريمي فيروزجايي همچنين از افزايش بودجه سال 89 آموزش و پرورش به 11 هزار و 500 ميليارد تومان خبر داد و گفت؛ در بودجه امسال يک هزار ميليارد تومان براي مقاوم سازي مدارس لحاظ شده بود که به دليل مشکل قانوني و عدم انجام مقاوم سازي مدارس اين بودجه حذف شد. کريمي فيروزجايي ادامه داد؛ هفت هزار مدرسه در کشور نيمه کاره است، همچنين درصدد طرح دوفوريتي هستيم تا بودجه يک هزار ميليارد توماني مقاوم سازي مدارس را تا برنامه پنجم توسعه تمديد کنيم. مهندس سيدمحمد غرضي رئيس سازمان نظام مهندسي ساختمان کشور نيز گفت؛ از 85 هزار مدرسه ساخته شده در کشور 52 هزار مدرسه بايد بازسازي و نوسازي شود. غرضي با اشاره به عمر کوتاه ساختمان هاي کشور افزود؛ طي سال هاي 62 تا 64 براي مدرسه سازي پول پرداخت کرديم، حال مي بينيم از 510 مدرسه ساخته شده در کرج 170 مدرسه پي ندارد و فقط آجرها چيده شده است.

۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه


رژیم جنایتکار جمهوری خونخوار اسلامی صبح پنجشنبه 2 تن از بازداشت شدگان حوادث اخیر را اعدام کرد


11 نفر از بازداشت شدگان تظاهرات های اخیر به اعدام محكوم شدند.

به گزارش پارس دیلی نیوز،خبر گزاری حکومتی ایسنا امروز پنجشنبه از محکومیت 11 نفر از بازداشت شدگان حوادث اخیر به اعدام و اجرای حکم اعدام محمدرضا علي‌زماني و آرش رحماني‌پور كه به تاييد دادگاه تجديدنظر رژیم رسيده بود در سحرگاه دیروز(پنج شنبه)خبر داد.

در این گزارش آمده است،احكام 9 نفر ديگر از بازداشت شدگان حوادث ماه‌هاي اخير نيز در مرحله تجديدنظرخواهي است كه در صورت قطعيت احكام صادره،حكم اقدام خواهد شد.

اتهام محاربه و تلاش براي براندازي نظام منفور جمهوري جنایتکار اسلامي و عضويت در انجمن پادشاهي ايران و سازمان مجاهدین خلق از جمله اتهامات اين افراد است.

این در حالی است که سازمان های حقوق بشری نسبت به محاکمه افراد بازداشت شده در تظاهرات های اخیر به اتهام محاربه در محاکم جمهوری اسلامی، هشدار داده بودند.

جزییات بیشتر از اعدامهای امروز

ادوارنیوز: دادسراي عمومي و انقلاب تهران، دیروز اعلام کرد حكم دو نفر به نام‌هاي محمدرضا علي‌زماني و آرش رحماني‌پور كه به تاييد دادگاه تجديدنظر تهران رسيده بود سحرگاه دیروز (پنج شنبه) اجرا شد و محكومان به دار مجازات آويخته شدند. دادسرای تهران این افراد را مرتبط با حوادث روز عاشورا دانسته و همچنین خبر از صدور حکم اعدام برای نه تن دیگر داده است.
دو فردی که امروز اعدام شده اند اساسا در ارتباط با پرونده انجمن پادشاهی ایران و در فروردین ماه (سه ماه قبل از انتخابات) بازداشت شده بودند و همکاری در انفجار شیراز از جمله اتهامات آنها بود.
بر اساس این گزارش یکی از اتهامات آرش رحمانی، جوان نوزده ساله ای که امروز اعدام شد اقدام برای تهیه مواد منفجره بوده است که مستند دادگاه در این ارتباط چند کیسه "کود شیمیایی" بوده است.
براساس این گزارش اعدام آرش رحمانی که تا چندی پیش در اتاق های عمومی بند209 نگهداری می شد، به شدت غیرمترقبه بوده و وی بر اساس وعده بازجویانش در انتظار تخفیف و لغو مجازات اعدام در محاکم بالاتر بوده است.
آرش رحمانی پور البته در یکی از دادگاه های نمایشی پس از انتخابات حاضر و به اعتراف علیه خود پرداخت، درحالی که پیش از انتخابات بازجویی ها از وی پایان یافته بود اما در پروژه ای به مدیریت سعید مرتضوی، دادستان پیشین این جوان به دست داشتن در اعتراضات پس از انتخابات نیز اعتراف کرد. اعترافات رحمانی پور یکی از بخش های مهم دادگاه نمایشی پس از انتخابات بود به طوری که شب قبل از برگزاری دادگاه وی به همراه چند متهم دیگر جهت "تمرین اعترافات" به سالن اجتماعات مجتمع خمینی کثافت گور به گور شده (محل برگزاری دادگاه) آورده شدند و در حضور مرتضوی به تمرین اعترافات پرداختند، اعترافاتی که در آنها حتی از زمانسنج برای تنظیم وقت استفاده می شد.
یکی از فعالان سیاسی که در حوادث پس از انتخابات بازداشت و پس از مدتی آزاد شد با اشاره به اینکه چند روزی با آرش رحمانی پور هم بند بوده است، گفت: "وی جوانی خوش برخورد بود و تصور خودش و هم بندانش این بود که این حکم بر اثر جریانات بعد از انتخابات صادر شده و قطعا اجرا نخواهد شد، خود آرش هم در توصیف روند دادرسی اش در مدتی که با وی هم بند بودم و از وضعیت حکمش پرسیدم گفت: طناب اعدام دور گردنم نازک شده است".

با سپاس از وبسایت خبری پارس دیلی نیوز و ایران پرس نیوز

مرگ و ننگ بر رژیم خونخوار جمهوری کثیف اسلامی در تمامیت و کلیتش

پس از هفت ماه هویت یکى دیگر از جان باختگان حوادث اخیر مشخص شد



پارس دیلی نیوز: رامین رمضانى ۲۲ ساله از جان باختگان اعتراضات خردادماه است که روز تولد و خاکسپارى اش با هم برگزار شد. مادر و پدر رامین هر دو هنوز سیاهپوش و عزادارند و هرگز نمی توانند داغ از دست دادن پسر عزیزشان را از یاد ببرند. مادر رامین در حالکیه اشک مى ریخت گفت؛ کمتر کسى از رامین سخن مى گوید. رامین در روز ۲۵خرداد ماه در میدان شهیاد به ضرب گلوله به شهادت رسید. وی در ادامه گفت: پسرم را یک شهید واقعى مىدانم که براى دفاع از حق کشته شد. رامین جوان و پرشور بود او سرباز وظیفه در شهر زابل بود. درست ۴روز قبل از شهادتش به تهران آمد و هرگز نمىتوانم لحظه به لحظه روز وداع با رامین را از یاد ببرم. روزى که براى رامین غذاى مورد علاقهاش را پخته بودم، آن روز روز آخر دیدار ما شد. روزى که رامین با عجله از خانه بیرون رفت و هرگز هم به خانه باز نگشت. پدر رامین اشک مىریزد و مىگوید؛ بین همه فرزندانم رامین جور دیگرى بود، حقطلب و پرشور بود کسى که هرگز نمىتوانست نسبت به مسائل جامعهاش بىتفاوت باشد و… اشک اجازه ادامه سخنش را نمىدهد. مادرش گفت؛ خیلى نگران رامین بودم، اما هرگز فکر نمىکردم که حضورش در یک تجمع به کشته شدنش بیانجامد. آن روز تا پاسى از شب نگران بودم. تا انکه تلفن خانه به صدا آمد و با خوشحالى شماره رامین را بر دستگاه تلفن دیدم. اما وقتى با ذوق به تلفن جواب دادم، ناشناسى پشت خط از مشخصات رامین گفت و اینکه جنازهاش را در یکى از بیمارستانهاى شهر دیده است. مادر رامین با هق هق گریه ادامه مىدهد: وقتى کلمه جنازه را شنیدم نقش بر زمین شدم. اما آنروز پیکر رامین را به ما ندادند و چند روز بعد در آگاهى عکسى از رامین را به ما نشان دادند و درست روز تولد ۲۲سالگى رامین پیکرش را به ما تحویل دادند. پدر رامین گفت؛ وقتى جنازه فرزندم را دیدم سرى تکان دادم با بغضى در گلو جاى یک گلوله را روى سینهاش دیدم گلوله ریه و کلیهاش را از بین برده بود… و باز اشک مجال ادامه صبحتش را نمىدهد. پدر و مادر رامین مىگویند هرگز از خون فرزندشان نمىگذرند. پدر رامین گفت: بارها در کشورمان از اجراى عدالت سخن مىگویند، اما این چگونه عدالتى است که با شهروندان مسلمانش این گونه رفتار مىکند؟ مادر رامین با چشمهاى خیسش گفت؛ بین مزار ندا و رامین فقط دو سه قدم فاصله است هر وقت سر قبر ندا مىروم با او حرف مىزنم، مطمئنم که رامین از اینکه در این قطعه به خاک سپرده شده روحش شادمان است جائى که انسانهاى حقطلب بر خاک خفتهاند.
خبر نامه ملی ایرانیان

خط فقرامسال 900 هزار تومان است



ایران پرس نیوز: ايلنا: عضو هيات مديره كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار استان تهران‌گفت: انرژي مورد نيازروزانه هرانسان 2300 كالري است كه مبلغ ريالي آن براي هر روز 3650 تومان مي‌شود.
علي‌دهقان‌كيا درگفت‌وگو با خبرنگارايلنا افزود: به عبارت ديگر براي تامين هزينه‌هاي‌زندگي يك خانوار4 نفره روزانه بايد14 هزار و 500 تومان هزينه‌كرد. وي‌گفت: تامين هزينه‌هاي زندگي يك خانواركارگري 4 نفره در يك ماه 440 هزار تومان هزينه دارد.
دهقان‌كياگفت: پايين‌ترين رقم اجاره مسكن 200 هزار تومان است كه با رقم 440 هزار تومان مبلغي حدود 640 هزار تومان مي‌شود.
عضو هيات مديره‌كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي‌كاراستان تهران‌خاطرنشان‌كرد: خط فقردرسال‌جاري 900 هزار تومان است اگر مسوولان غيراز اين فكر مي‌كنند به مردم اعلام‌كنند.
وي‌گفت: البته حداقل مزد 900 هزار تومان محال است اما حالا كه دولت‌ بحث هدفمند كردن يارانه‌ها را پيگيري مي‌كندجايگاه كارگران‌را در اين طرح به صورت شفاف بيان‌كند وتورم ناشي از اجراي اين طرح را در مزدكارگران لحاظ كند.
اوگفت: ازدولتمردان استدعا داريم‌كه سرنوشت سهام عدالت براي‌كارگران تكرارنشود.

تصویر؛ زن جوانی شب های سرد زمستان را در خیابان سپری کند


ایران پرس نیوز:سایت فردا در تهران: زن جوانی به دلیل بیرون ریخته شدن وسائل خانه‌اش توسط صاحب‌خانه مجبور است تا شب‌های سرد زمستان تهران را در خیابان سپری کند. این زن جوان حدود 40 سال سن دارد که از چند شب پیش تاکنون در محدوده‌ خیابان استادمعین- خ دامپزشکی به تنهایی در کنار خیابان‌ و در سرمای شدید شب‌های تهران روزگار می‌گذراند. این زن جوان گفت: 4 روز پیش در خانه خواب بودم که یکدفعه پسران صاحب‌خانه با شکستن درب به خانه‌ام وارد شدند و ظرف یک ساعت تمام وسائل من را بیرون ریختند. وی در ادامه در خصوص رجوع به مراکز دولتی خاطرنشان کرد: در ابتدا با پلیس تماس گرفتم اما مامور نیروی انتظامی به من گفت که ما هم مامور دولتیم و خودمان هم صورتمان را با سیلی سرخ نگه داشته‌ایم، خودت باید به فکر باشی و کاری برای خودت انجام دهی. از طرفی من تحت نظارت کمیته امداد خمینی دجال گور به گور شده هستم و زمانی که به آنها مراجعه کردم و درخواست وام نمودم کسی به من توجهی نکرد. از طرفی از سوی سازمان بهزیستی برای بازدید به من مراجعه شد اما کسی تا این لحظه کمکی به من نکرده است. این زن جوان از ناراحتی‌های خود گفت: در این چهار شبانه روز گذشته کسی کاری برای من نکرد. برخی از افراد با دادن پیشنهادهای وقیحانه و ناپسند خواستار کمک کردن به من شدند. اما من برای اینکه بتوانم روی پاهای خودم بایستم به این روز افتادم.



۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

استمرار محدوديتها و شرايط سرکوبگرانه عليه زنداني سياسي بهروز جاويد تهراني

زندانی سیاسی آزاد باید گردد

زندانی سیاسی آزاد باید گردد

زندانی سیاسی آزاد باید گردد




آژانس ایران خبر:بنابه گزارشات رسيده به" فعالين حقوق بشر و دمکراسي در ايران" روز شنبه پاسداربندهاي بند 1 زندان گوهردشت از ورزش جمعي زنداني سياسي بهروز جاويد طهراني و 17 نفر از زندانيان اين بند جلوگيري کردن آنها همچنين لباسهاي ورزشي آنها را که توسط خانواده هايشان تهيه شده بود را ضبط و با خود بردند.
روز شنبه 3 بهمن ماه زنداني سياسي بهروز جاويد طهراني همراه با 17 نفر از زندانيان بند 1 معروف به بند آخر خطيها طبق روال هميشگي و روزانه صبح ها اقدام به دو و نرمش در محوطه بند 1 زندان گوهردشت کرج مي کردند. اما ديروزوقتي آنهامشغول ورزش بوده اند پاسداربندها از ادامه ورزش آنها ممانعت کرده و سپس اقدام به ضبط لباس و کفشهاي ورزشي آنها که توسط خانواده هايشان تهيه شده بود نمودند. هنگامي که آقاي جاويد طهراني نسبت به عمل آنها اعتراض کرد پاسداربندها اعلام کردند که دستور ممانعت و ضبط لباسهاي ورزشي شما را علي حاج کاظم رئيس زندان گوهردشت کرج داده است و ما با دستور او اقدام به اين کار کرديم.
مدتي قبل که آقاي منصور اسالو در اين بند زنداني بود براي پيشگيري از رو آوردن جوانان زنداني به اعتياد و استفاده مثبت از زمان خودشان بطور مفيد اقدام به ورزشهاي جمعي و تشکيل کلاسهاي زبان و کلاسهاي ديگر نمودند ولي با مخالفت شديد علي حاج کاظم ،علي محمد ،کرماني و فرجي مواجه شدند. آنها بدون توجه به برخوردهاي غير انساني به ورزش و تشکيل کلاسها ادامه دادند.ورزشهاي جمعي با پيگيري و پشتکار زنداني سياسي جاويد طهراني ادامه يافت و اين مسئله باعث گرديد که جواناني که در ورزش جمعي شرکت مي کردند کمتر به سوي موادر مخدر روي آورند و محيط آنجا رو به بهبودي گذارد.
علي حاج کاظم در حالي از ورزش جمعي زندانيان سياسي و ساير زندانيان ممانعت مي کند که ورود مواد مخدر بصورت گسترده در اين بند و ساير بندها در جريان است او همراه با علي محمدي معاون زندان و کرماني و فرجي رئيس حفاظت زندان با تشکيل باندهاي مافيايي در بندهاي مختلف شبکه گسترده توزيع و فروش مواد مخدر را هدايت مي کنند.افراد فوق الذکر مواد مخدر را به زندان وارد مي کنند و جوانان زنداني را به اعتياد و تباهي مي کشانند . مصرف مواد مخدر در درون زندان بصورت علني و بدون هيچگونه ممانعت صورت مي گيرد و هيچگونه اقدامي براي ممانعت و جلوگيري از آن صورت نمي گيرد.يقينا ممانعت از ورزش کردن زندانيان سياسي و زندانيان عادي منافع آنها را به خطر مي اندازد.
فعالين حقوق بشر و دمکراسي در ايران، ممانعت از ورزش جمعي زندانيان سياسي و زندانيان عادي که با امکانات شخصي خود اقدام به ورزش مي کنند را محکوم مي کند .


حکومت عدل اسلامی:اجرای حکم شلاق در ملاعام در اندیمشک

اجرای حکم شلاق در ملاعام در حکومت الله تازی جنایتکار بر روی زمین



ایران پرس نیوز:خبرگزاری حکومتی مهر: معاون دادستان عمومی و انقلاب شهرستان اندیمشک از اجرای احکام متهمان پرونده مزاحمت در این شهرستان در ملاعام خبر داد.

وی گفت : دادگاه متهم ردیف اول این پرونده را به دو سال حبس، 10 سال تبعید و دو فقره شلاق تعزیری محکوم کرد. دو متهم ردیف دوم و سوم این پرونده نیز هر کدام به دو سال حبس و تحمل 74 ضربه شلاق تعزیری محکوم شدند.‌ احکام صادره نیز در دادگاه تجدید نظر استان تائید و صبح روز یک شنبه در ملاءعام به اجرا درآمد.

گفتنی است هدف از اجرای اینگونه مجازات های وحشیانه در ملاعام، ایجاد رعب و وحشت هر چه بیشتر در بین مردم است.

رفتار غیرانسانی بازجویان جنایتکار با زنان بازداشتی


ایران پرس نیوز:دختران و زنان بازداشتی تحت فشارهای طاقت فرسای بازجویان وزارت اطلاعات قرار دارند.

بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، تعدادی زیادی از دختران و زنان دستگیر شده روز عاشورا در بند قرنطینه و متادون زندان اوین تحت فشارها و شرایط غیر انسانی قرار دارند.
دختران و زنان دستگیر شده روز عاشورا در بند قرنطینه و متادون زندان اوین تحت شکنجه های روحی وفشارهای طاقت فرسا و غیر انسانی نگهداری می شوند.در طبقه هم کف بند قرنطینه زندان اوین 14 نفر از دختران جوان که سنین آنها بین22 الی 25 سال می باشند در 2 سلول که در هر سلول آن 7 نفر نگهدای می شوند.گفته می شود که تعداد از آنها از دانشجویان دستگیر شده می باشند. دختران زندانی از بند قرنطینه با چشم بند به نقاط دیگر منقل می شوند و ساعتها تحت بازجوئی بازجویان وزارت اطلاعات قرار می گیرند. در حین بازجوئی آنها مورد شکنجه جسمی و روحی و توهین و تحقیر قرار می گیرند.نام تعدادی از دختران دستگیر شده در این 2 سلول به قرار زیر می باشد:1-لاله سجودی 2- سمیرا سجودی 3- ستاره سلیمانی 4- افروز رخشان 5- سمیرا خدا بخشی 6- طلا رفیعی 7- الهام...
همچنین در طبقه اول قرنطینه که معروف به بند متادون می باشد در حدود 50 نفر از دختران و زنان دستگیر شده روز عاشورا با شرایطی بسیار بدتر نگهداری می شوند. آنها در طی ساعات شبانه روز به نقاط دیگری برای بازجوئی منتقل می شوند و هنگامی که به آن نقاط برده می شوند با دست بند و چشم بند هستند. در حین انتقال به اتاقهای بازجوئی مورد اهانت و اذیت وآزار بازجویان قرار می گیرند. بازجوئی از آنها تا 8 ساعت به طول می انجامد و به عمد در ساعات پایانی شب بازجوئیها صورت می گیرد . علاوه بر ضرب و شتم مورد تهدیدات مختلف قرار می گیرند. بازجویان حتی به بعضی از دختران جوان گفته اند که اگر به مواردی که ما می گوییم اعتراف نکنید ما شما را اعدام خواهیم کرد وکسی هم از بازداشت و اعدام شما اطلاع نخواهد یافت.
از طرفی دیگر بازجویان وزارت اطلاعات بر روی خانواده های آنها فشارها می آورند و آنها را تهدید می کنند که از اعلام خبر بازداشت دختران خود خوداری کنند در غیر اینصورت فرزندان آنها در معرض خطر قرار خواهند گرفت. این تهدیدات از طرف همان بازجوئی که فرزند آنها را تحت بازجوئی قرار می دهد صورت می گیرد. تعدادی از خانواده های دستگیر شدگان از ترس اینکه به فرزندانشان آسیبی نرسد ناچار به سکوت شده اند.
بازجویان وزارت اطلاعات پس از اینکه اطمینان یافتند که خانواده های بازداشتی را موفق به سکوت کرده اند به فشارها و شکنجه ها ادامه می دهند و به تماسهای خود با خانواده بازداشتی ادامه می دهند و از آنها می خواهند که به فرزندشان بگویند که با بازجویان همکاری کنند تا آنها را آزاد کنند و از این طریق اقدام به فریبکاری و گرفتن اعترافات دروغین از بازداشتی می کنند بازجویان اعترافات گرفته شده را برای پرونده سازی و صدور احکام سنگین علیه دستگیر شدگان بکار می برند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، خواستار آزادی بی قید وشرط تمام زندانیان سیاسی و بخصوص دختران وزنان زندانی در ایران است و پایان دادن به جنایتهای ضد بشری در زندانها است و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار اقدام عملی برای پیشگیری از فاجعه حقوق بشری که در ایران در جریان است، می باشد.
06 بهمن 1388 برابر با 26 ژانویه 2010

گزارشی از بازداشت مادران در بازداشتگاه وزرا



24ساعت ، وزرا


پارس دیلی نیوز:گزارش ارسالی به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، توسط یکی از مادران عزادار که خواهان محاکمه آمرین و عاملین کشتارهای اخیر و دستگیریهای گسترده هستند هر هفته در پارک لاله تهران در حال تجمع بودند که با یورش نیروهای سرکوبگر دستگیر و بازداشت شدند.


شنبه 19 دیماه ، حوالی 5 عصربه اتفاق یکی ازدوستان دم پارک لاله بودیم، درابتدای ورود چند نفرازدوستان را دیدیم که می گفتند جو امنیتی سنگینی درپارک برقراراست وگویی قصد دستگیری مادران را دارند، ماروی نیمکتهای ورودی نشستیم تااینکه فهمیدیم تعدادی ازمادران درخیابان امیرآبادبه سمت بالا می روند ماهم برای همراهی راه افتادیم ، درسکوت کامل درحال قدم زدن درپیاده روبودیم که دیدیم تعدادی دوبرابر تعداد ما لباس شخصی ونیروی انتظامی دورما حلقه زدند وبه یکدیگرمی گفتند بصورت گازانبری محاصره شان کنید. من درعین عصبانیت خنده ام گرفت که واقعا فکرمیکنندچه عملیات متحورانه وموفقیت آمیزی با محاصره مادران به انجام رساندند و جادارد تا درتاریخ ثبت شود.


کسانی که قصدعبورازخیابان ویاگرفتن ماشین راداشتندباخشونت تمام به داخل جمع آوردند،حتی بعضی ازدوستان که سوار خودرویی درحال عبوربودندچون درمنطقه ممنوعه بودندباحمله ای برق آسا،باانداختن دوربین روی آنها و15 – 10 نفرروی ماشین مجبوربه پیاده شدن کردند.اگرکسی کمترین مقاومتی میکردیاتوضیحی میخواست ازهیچگونه خشونت وفحاشی ابایی نداشتندومردان نامحرم به راحتی به زنان دست میزدندویابه زورسوارشان میکردند،مراهمراه 4نفردیگرداخل ونی سوارکردند به اضافه دوپلیس زن ویک پلیس مرد و درمقابل سوالات ما که لباس شخصی چرا باید اززن ودختر مردم به راحتی فیلم وعکس بگیرد و اصلا اینها کی هستند و چرالباس رسمی تنشان نیست ومارابه چه جرمی بازداشت میکنید؟هیچ جوابی نداشتند.


دوستی پرسیدمن ازکجا باید به شما اطمینان کنم واین اصلا آدم رباییه، آنها میگفتند لباس نیروی انتظامی وماشین آن شناسنامه ماست و او درجواب گفت: مگرخودتان نمیگوییدماشینی که مردم رازیرگرفت یااسلحه ای که به سمت مردم شلیک کرد دزدی بود؟ پس نه ماشین ونه لباس هیچ کدام اینهاهم حتی قابل اعتماد نیست وبازجواب فقط سکوت بود دوستی دیگرحتی اجازه نیافت ماشینش راقفل کندچون اجازه نداشت چندثانیه پیاده شود و دزدگیر را بزند واو هم به آنها اطمینان نداشت تا سوایچ ماشینش رابه آنها بدهد،خلاصه تارسیدن به بازداشتگاه به اعتراض ما وعدم پاسخگویی آنها گذشت وارد بازداشتگاه که شدیم مارابه زیرزمین منتقل کردند و تازه آنجا متوجه شدیم حدود سی نفرازمادران بازداشت شدند و به اکثرآنها گفته بودند فرم نظرسنجی است که بعدازپر کردن آن پیاده میشویدوهمگی نسبت به این بازداشت بدون حکم وجرم شاکی بودیم که زندانبانها مدعی بودندآنها مارا بازداشت نکردند پس آنها جوابگو نیستند که البته جواب درخورتوجهی بود.پس از آن فرم بازجویی به مادادند که قسمت اول آن شامل سوالات هویتی و بقیه موارد شامل تجمع ،شعاروتفتیش عقاید بود که ما فقط به سوالات هویتی آن جواب دادیم وخواستارتوضیح هرچه سریعترنسبت به این آدم ربایی و نگرانی خانواده شدیم.


پس ازآن روسری ،شال ،کش مو ،جوراب وهرچه که به نظرشان ممکن بودباآن خودکشی کنیم را از ما گرفتند و بار دیگرباعث خنده مان شدند که چه کوته فکرند،تمام اعتراضمان علیه قاتلان آزادی وزندگی است واین دستوربرای ماچه احمقانه است ،بعدازتحویل گرفتن وسایل وبازدیدبدنی که شامل بالادادن لباس وپایین کشیدن شلواربود ما را راهی سلولها کردند البته قبل ازآن 9نفرازمادران که بیمار بودند و این وضعیت موجب تشدیدبیماری ووخامت حالشان شد با تشخیص پزشک راهی بیمارستان شدند از جمله مادری هفتادوچندساله که دراثرخشونت ماموران ضمن سوارشدن پایش ترک برداشت .


ما وارد سلولهایمان شدیم که تنها امکاناتش پتوهایی کثیف برای پهن کردن روی کف سیمانی آن وهمینطور کشیدن رویمان بود،یک توالت ،یک حمام که دوش آن کف آن افتاده بودوشیرآب. ولی با ورود به سلولهاهمه دوستان کنارهم قرارگرفتیم وفرصتی طلایی بودبرای آشنایی بیشتربایکدیگرو24ساعت به یادماندنی برای من .


ابتدا یک یک دوستان خود را معرفی کردند،دخترجوانی بود24ساله که ازمحل کار به منزل میرفت و نگران مادر بیمارش وعکس العمل اوبود و ما تلاش کردیم تابه اودلداری وروحیه بدهیم که همه میفهمند چه اتفاقی افتاد وآنها چاره ای جزخاتمه دادن به این وضع مسخره ندارند،کم کم اوهم با ما میخندید وروحیه بهتری پیداکرد.


تقریبا یکساعتی به آشنایی بیشتروتعریف ماجرای دستگیری گذشت وبعد ازآن تصمیم گرفتیم ازاین فرصت برای روحیه گرفتن وروحیه دادن استفاده کنیم ،دوست بسیارنازنینی صندوقی ازحکایتهای شیرین بود و من به یادماندنی ترین حکایتهای عمرم را دراین 24ساعت باگویشی بسیارشیرین ازاوشنیدم ،دوستانی دیگرهمراه باهم باصدایی دلنشین وگرم آوازهای محلی و سرودهایی روحیه بخش خواندند ، دراین میان نیم ساعتی به شام خوردن که شامل تن ماهی ونان بود و اگرآب میخواستیم بایستی ازشیردستشویی بخوریم گذشت وبعداز آن دوباره سرود،آوازوحکایتها شروع شد،دراین بین دراثردرخواستهای مکررما اجازه دادند با خانواده تماس بگیریم .موبایلها را برای مدتی کوتاه به ما دادند وما به خانواده اطلاع دادیم وزراهستیم وپیگیرکارماباشند.دوستی تعریف میکرداوقصدداشت دربازگشت برای نوه اش که دائم تاسش را گم میکند ازبازارچه چندتایی تاس بخرد،ضمنا دامادش هم آدم سیاسی نیست ولی به محض اطلاع ازدستگیریش دوپلاکارد درست کرد که روی یکی نوشته" زندانی سیاسی آزادبایدگردد "وبرروی دیگری نوشته شده بود "تاس من کو؟"


حدودساعت یک بامدادبرای اینکه دیگران بتوانندبخوابندتصمیم گرفتیم فقط آرام حرف بزنیم که حوالی ساعت دو مادرانی که به بیمارستان منتقل شده بودندنیزبه ماملحق شدندوازباخبرشدن بیماران ومردم دربیمارستان ازدستگیری مادران عزاداروسروصدای ایجادشده وازوحشت ماموران ودرنتیجه تصمیم به تعویض بیمارستان برایمان گفتند ، خلاصه حوالی سه بامدادتصمیم گرفتیم بخوابیم که فقط بعضیها موفق شدند.


من حتی لحظه ای نتوانستم بخوابم وافکارمختلفی ذهنم رامشغول کرده بودوآنچه بیشترازهمه توجهم راجلب کرده بوداین بود که واقعاچه فرصتی نصیبم شدتابادوستانی که تاکنون فقط کنارهم راه می رفتیم وفرصت آشنایی چندانی نبودآشناشوم وبفهمم همراهانم چه انسانهای نازنین،باافکاری عمیق وروحیه ای قوی هستند.دوستانی که سراپاشوروشوق وایمان به درستی راهمان ومصمم به ادامه آن تادست یافتن به خواسته هایمان بودند.اگراین فرصت نبودامکان نداشت بفهمم دوستی کنارماست که درکنارش گذشت زمان راحس نمی کنی ومیتواندحتی درسخت ترین لحظات به هرچیزی بخنددوبخنداند،دوستی دیگرکه مراقب حال وروزهمه حتی زندانیان عادی ومعتاد بود وچقدررفتارش برازنده شغلش بودودوستانی دیگرچه محکم واستواربودند! چه صمیمی وهمدل بودند!ومن برخودم میدانم تاازنیروی انتظامی که مراباانسانهایی فوق العاده عزیزودوست داشتنی بیشترآشناکردواقعاسپاسگزارباشم .وبه راستی ازچنین مادرانی بایدهم فرزندانی چنین حق گووحق جو درسراسرایران تربیت شوندواگرچنین انسانهایی یابایدازحقشان دست بکشندویابایددربندباشندپس انتظاردارندچه کسانی جامعه رابسازند؟


من غرق دراین افکاربودم که ساعت 6:30 شدوهمگی رسمابیدارشدند،صبحانه نان ومربابدون چای بود،ضمن خوردن صبحانه دوباره صحبتهاوحکایتهاشروع شد،دوستی به زیبایی عنوان کردمن درتمام عمرم هیچ وقت ساعت هشت ونیم صبح اینهمه نخندیده بودم،ازطرف خانواده ها برایمان مقدارزیادی بیسکوییت رسیدکه ظاهرازندانبانهابرای تضعیف روحیه وتحقیرما کاغذی که باخطی بسیاربدوباغلط املایی نوشته بودند"مادران اختشاشات "رادرآن قرارداده بودندومابه این بی محتواییشان خندیدیم ودرنتیجه روحیه گرفتیم . قراربودحوالی نه صبح وضعیت ماروشن شودووقتی خواستارتعیین تکلیفمان شدیم گفتندتا 11 صبح مشخص میشوددراین زمان مادران دوباره شروع به خواندن آوازوسرودودعاکردندوتاساعت 11به این منوال گذشت ، ساعت 11:30 درجواب سوال ماگفتندنیم ساعت دیگرکه مادران تصمیم به اعتراض گرفتند، سروصداودرخواستهای مکررباشعارهایی مثل" آزادی ،آزادی ،آزادی" و"دروغگو دروغگو نیم ساعتت کو؟"بیان میشددراین بین خانوادههاودوستان که ازلحظه دستگیری تاآن زمان پیگیرانه ازما حمایت کرده ودم دربازداشتگاه تجمع کرده بودندخواستار آزادی ماشدندکه بااعلام شنیدن صدای آنهاتوسط دوستان مصمم تر به اعتراض ادامه دادیم وتصمیم گرفتیم ازگرفتن ناهارخودداری کنیم ،حوالی 1:30 بعدازظهدبودکه دوبه دو به مادستبندزده وسواراتوبوس نیروی انتظامی کرده راهی دادگاه شدیم ووقتی ازدربازداشتگاه خارج میشدیم خانواده ودوستان خودرادیدیم که خستگی ناپذیرازصبح ایستاده بودندوماچه دلگرم ومفتخربه این حمایتها شدیم .مارابه دادگاه بردندودوستان وخانوادههانیزبه دنبال اتوبوس به آنجاآمدندودم دربازبه انتظارماندند،درفرم بازپرسی بیان شده بودشمارادرتجمعی که به منظور تهیه خوراک برای رسانه های بیگانه ، برعلیه نظام و....علی رغم تذکرات مکررماموران دستگیرنمودند، دفاع خودرابنویسیدکه همه مادردفاع نوشتیم درحال قدم زدن ویاردشدن ازخیابان درسکوت کامل بودیم وعلیه این نحوه برخوردشاکی شدیم ،بدلیل تعدادزیادمان کاربازپرسی وصدور حکم تا حوالی 7 شب طول کشید.دوباره سواراتوبوس شدیم ولی دم پلیس امنیت توقف کردوگفتندبعضی آزادمیشوندوبعضی به اوین منتقل میشوند.لحظه بسیاردشواری بودوآرزومیکردم این حرف صحت نداشته باشدویاهمه باهم آزادشویم ویابه اوین منتقل شویم وبدترازآن اینکه وقتی نامت رااعلام میکردندنمی دانستی پشت سرت نام دیگردوستان نیزخوانده میشودباخیر؟متاسفانه 14 نفربه اوین منتقل وفقط 16 نفرازماآن شب آزاد شدند،خانواده ودوستان نیز نیمی آنجاماندندونیمی دم دراوین رفتندکار آزادی ماتاساعت 11 شب طدل کشید ولی آنچه درتمام این بیست وچندساعت دربازداشتگاه وبخصوص درپلیس امنیت به چشم میخورد این بودکه اکثرنیروی انتظامی که باماصحبت میکردندسعی داشتندتاخودراازآنان که جزخشونت ،فحاشی وضرب وشتم چیزدیگدی بلدنبودندجداسازند .


به این ترتیب 24 ساعت به یادماندنی به پایان رسیدوبادیدن ودرآغوش گرفتن بقیه دوستان که دوشب بعدآزادشدند بیادماندنی ترهم شد.باآرزوی سلامت وصلابت برای تک تک دوستان وخانواده های گرانقدرشان .


یکی از مادران عزادار


بهمن 1388


انتشار :فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

6 بهمن سالروز انقلاب سفید شاهنشاه آریامهر و ملت



جشن ِ ششم ِ بهمن خجسته باد

پارس دیلی نیوز:ششم بهمن ماه سال هزار و سیصد و چهل و یک ِ خورشیدی، در تاریخ ِ جهشوار ِ ایران، از دنیای کهنگی و عقب ماندگی به جهان ِ نو و مدرن، جایگاه ِ ویژه ای دارد.

از پس این روز و رویداد است که جامعه ی کهنه ی ایران فرو می ریزد و بر خاکروبه های آن، ایران ِ مدرن بنا می شود.

در بسیاری از عرصه ها نیروهایی که سالها از فعالیت اجتماعی محروم بودند، دیوار جهالت را شکستند و با انرژی بی همتا وارد اجتماع شدند که در رأس این عرصه ها باید از عرصه ی زنان یاد کرد که بر کاکُل همگی می درخشد.

اما در برابر این حرکت ِ روشنایی آفرین ِ فردا و فردا ها، نیروهای ِ ایست تاریخی قرار داشتند که با تمامی قوا در مقابلش صف آرایی کردند و در این صف آرایی بدون کوچکترین شرمی در پشت ِ عقب مانده ترین قشر تاریخ قرار گرفتند و غائله ی پانزدهم خرداد ِ سال چهل و دو را آفریدند.

از این پس بود که این نیروها برای به بن بست کشاندن دریای ِ خروشان ِ رویداد ِ ششم بهمن، همراه با مرتجعین ِ واپس مانده و نیرو هایی که با حمایت بیگانگان، سلاح ِ جهل بدست گرفته بودند تا با تخریب و ترور، جامعه ی رو به رشد را بر سر مردم خراب کنند، دست در دست هم، فاجعه ی بیست و دو بهمن ماه ِ پنجاه و هفت را سبب شدند.

آری

چهل و هفت سال پیش، بادی فرح بخش بر پهن دشت ایران زمین وزیدن گرفت که چهره ایران را در تمامیتش، جوان کرد.

جوانه های سبز ِ زندگی ِ مدرن، در باغ ِ بزرگ ِ پر درخت ِایران، سَرَک کشیده بودند تا به غنچه تبدیل شوند و در بهار ِ شکوفه باران ِ شکفته گی ِ ایران زمین، لبخندی به لب باز کنند.

عطر ِ دل انگیز ِ جوان کننده و زندگی آفرین ِ نوآوری، شرایط ِ کهنه ی فضای ِ سراسر ِ ایران را معطر کرده بود و گلاب ِ گلهای ِ گلستان ِ ایرانزمین، کهن دیار ِ یاران را رایحه ای از بوی خوش نوسازی، در شامه ها نوازش می داد.

گلهای یاس دهان باز کرده بودند تا عصاره ی معطر خود را به جشنی در هوای شادمان و شادی گستر ِ سراسر ایران، عطر افشان کنند.

قناریها و پرندگان ِ عاشق، همآواز با آواز ِ شاداب و شوق آفرین مردمان پهن دشت ِ بی کران سرای ِ ایرانزمین، سروده های ِ بهاری خود را در چهچه ای به لب ترنم می کردند.

کبوتران، گردن فرازتر از همیشه، در فضای ِ جشن گون ِ مردمان، جهت شوق رسیدن به یار، معشوق ِ جگرسوزشان را چرخشی مستانه تر می زدند و در غریو شادی ِ ازدحام ِ شهرها و محله ها، یکدیگر را آغوشی عاشقانه و منقار بوسه ای دلربایانه، مهمان می کردند.

جویبارها را غلغله ی شادمانی، از شرشر آب ِ زلال، آرام نبود و تن خود را عاشقانه به قلوه سنگها می ساییدند تا در لذت هماغوشی با آن، لحظات ِ شور انگیز خود را فریاد کنند.

آبشارها، در شریان های کوههای مغرور و استوار، در همیاری این جشن ِ ایران گستر، بی قرار می دویدند تا سقوط ِ عاشقانه خود را جهت پیوند خوردن با جشن بزرگ به نمایش بگذارند.

چهره ی شهرها و روستاها با آرایشی متین جلوه گری می کردند.

گل ِ لبخند، بر لبان ِ سالیان ِ خاموش ِ روستائیان، نشسته بود و بذر ِ زندگی ِ نوین را در زمین ِ متعلق به خود می پاشیدند تا در جشن ِ برداشت ِ مهرگان، مهر را در سرسرای ِ کاشانه شان جاری کنند.

کودکان مدرسه رو، با الوانی از لباس نو وپرچم سه رنگ بدست، در ازدحام خیابانها و کوچه ها دست افشانی می کردند.

دختران، این سالارزنان ِ آینده، با موهای افشان به آفتاب سلام می کردند و لطافت ورعنایی را خرامان خرامان بر چهره شهر می پاشیدند.

همه جا آواز بود

همه جا رقص بود

همه جا شادی و شادمانی بود

همه جا شور بود

همه جا سرور بود

همه جا صفا بود


همه جا عشق بود


همه جا خنده بود


در کلاس سوم ابتدایی، خانم معلم ما، یکپارچه ذوق بود و با لباس ِ مدرنش، افکار کهنه را در ذهن ما بچه های ِ در حال رشد می شست تا به زیبایی و عطر ِ معطر ِ گلاب ِ زندگی ِ مدرن، آغوش باز کنیم و جامه ی کهنگی و زشتی و عقب ماندگی را از دل و جان و تن بیرون آوریم.


تکان ِ اجتماعی، در تمامی ِ کالبد جامعه، حرکتی در همه سو برای سازندگی ایجاد کرده بود.
جاده های خاکی یکی بعد از دیگری قیر اندود شده و در کوتاه زمان به جادهء اسفالته تبدیل می شدند.
لباسهای ژنده و وصله دارمحو می شدند و جای آن، جامه ی نو بر اندام جلوه می فروخت.


رونق اقتصادی در چهره ی بازار، فزونی ِ کالا و قدرت ِ خرید ِ مردم را افزون کرده بود.


خانه های گلی یکی پس از دیگری جای خود را با ساختمانهای بلوکی و آجری عوض می کردند.


جوانان ِ شهر، چه دختر وچه پسر، جوانه های عشق سالاری را در کوچه ها و خیابانها رشد می دادند تا به غنچه تبدیل شوند و در بهار ِ بلوغ، پس از گره خوردن با جویبار ِ عشق، باران ِ عاشقانه ها را در دلها بباراند.


نو آوری ونوسازی در همه سو، سو سو می زد.


دهقانان پس از سالها زجر و بیگاری برای ارباب، صاحب زمین شده بودند و بذر شوق را در زمین خود می کاشتند تا سفره مردم را شوق افشان کنند.


داس ِ برزگر، ساقه گندمی را درو می کرد که خود بذرش را کاشته بود و اینک آن را به خانه می برد بدون اینکه اربابی بالای سر داشته باشد.


جنگلها از دست چپاول گران ِ طبیعت ِ سبز، بیرون کشیده شد ه بود تا اکسیژنش را هر چه بیشتر در" دمی "، درون ِ سینه ی شهروندان ایران فرو دهد و طراوت و گوارایی ِ گلاب گون ِ نسیم ِ جان بخش و روح نواز را در چهره ها نوازش دهد.


دیگردست غارت گران ِ درختان ِ حیات بخش ِ طبیعت، در هرشکلی کوتاه شده بود و جنگل و مرتع در تمامیتش به ملت تعلق گرفته بود.


زنان، این سالارانهمسران و آزاده دختران برای نخستین بار پس از تازش ِ تازیان به ایران ِ جان ِ همه ی جانان، از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن به سزاوار برخوردار می شدند و سرنوشت زندگی ِ اجتماعی خود را رقمی به قدم، قلم می زدند.


باز شدن ِ پای ِ زنان در عرصه های اجتماعی و عرضه کردن صلاحیتهای بی همتای انسانی، چهره ی شهرها و حتی روستاها را دگرگون کرده و زیبایی و لطافت را در چشمان ِ جامعه، به فزونی افزون بخشیده بود.


شتاب ِ شوق آفرین ِ زنان، انرژی مردان را از قید جهل و جهالت و خرافات و تنگ نظری، آزاد کرد و در کنا زنان ِ سالار ِ جامعه، جهشی پروانه وار، به عشق ِ انداختن طرحی نو در آسمان ِ ایرانزمین به پرواز در آمدند.


ازدحام ِ شگفتگی در غوغای ِ شهرها افزون شده بود و جامعه ی شادمان، از شادی ِ دریدن کهنگی و باز کردن قفل جامعه ی بسته، شاداب شده بود.


همه جا رقص بود و پایکوبی


همه جا شوق بود و ذوق ِ زندگی


همه جا شاداب بود و شادی و شادمانی


همه جا آواز بود و ترانه های بهاری


همه جا صدای خوش بود و چهچه ی قناری


همه جا زیبا بود و روشن و آفتابی


همه جا خنده بود و خرسندی و خوشحالی


همه جا شکوفه بود و شکوه بود و شکوفایی


همه جا صفا بود و صدا بود و سالاری


کارگران در سهام ِ کارخانه ها سهیم شده بودند و آینده ای درخشان را برای خود و فرزندانشان ذخیره می کردند.


چکش ِ سازندگی شان هرروزه بر سندان ِ جهالت وعقب ماندگی فرود می آمد و فزونی ِ تولید، در همه سویش، بازارها را انباشته بود.


کار برای سازندگی ِ ایران، جهت نیل به سمت ِ رفاه اجتماعی، کارگران را انرژی آزاد کرد ه بود تا حاصل ِ کارشان را در رونق ِ اجتماعی رویت کنند و خود از این رونق کامیاب.


بیکاری مقوله ای غریب شده بود و جامعه، همه ی نیروهای ِ راکد مانده را جذب کرده بود و دست مردم به حدی پر شده بود که توان خرید آنها را افزون کرده بود.


پیشرفت را مانعی متوقف نمی کرد وسر ِ آن داشت که در عقب افتاده ترین نقاط کشور، فرزندان محروم را از جهل ِ بیسوادی و تعصب ودگم خرافات سالاران، بیرون کشیده و چشم آنها را به آینده ی روشن باز کند.


به همین منظور بخشی از مشمولین خدمت وظیفه ی اجباری به دور ترین ومحروم ترین آبادیهای کشور تحت نام سپاه دانش اعزام شدند و پرده جهل و بیسوادی را با همتی طاقت فرسا دریدند ونور ِ دیدگان ِ محرومان از سواد را فزونی بخشیدند.


برای ریشه کن کردن بیماریها وجلوگیری از هلاک شدن محرومان از امراض و نبودن بهداشت، سپاه بهداشت شکل گرفت تا در حد توان، بتوانند مناطق محروم از بهداشت را با بهداشت آشنا کنند.


این اختصار نوشتاری که در بالا آمد همگی شروع یک حرکت ظرفیت آفرین بود به سوی آینده ای روشن و شکوفا.


ششم بهمن ماه 1341، سحرآغاز کرده بود و پادشاه ایران در یک نطق رادیویی شش اصل اولیه ی رفرم ارضی و... را اعلام کردند تا دست مایه ای شود برای یک حرکت شورانگیز، جهت واژگونی ِ سیستم کهنه و بسته ی اجتماعی و پرواز ِ پروانه وار به سمت دنیای نوین.


وقتی که دیپلم متوسطه را گرفتم 10 سال از شروع رفرم ارضی و...می گذشت و به عینه می دیدم که طی این 10 سال چهره ی کشور در همه عرصه ها تغییری آینده ساز کرده است.


دهه پنجاه خورشیدی دهه شکوفایی و گل دادن نهال فرو رفته ی رفرم در جان ِ جامعه بود وما هرکدام به تناسب از باغ پیشرفت گلی می چیدیم.


این رویداد ِ تاریخی، نقطه ی عطفی بود جهت گزار از جامعه فئودالی به سمت جامعه باز سرمایه داری که در بطن و ضمیر و ذهن خود ترقی خواهانه بود و حمایت همه جانبه از این حرکت آینده دار و آینده ساز از وظایف نیروهای ترقی خواه در همه رنگش محسوب می شد.


صرف ِ مخالف بودن با شخص پادشاه هیچ مشروعیتی را در مخالفت با طرح رفرم ارضی و.... برای آنها مجاز نمی کرد. و هر گونه مخالفت با این طرح ِ ترقی خواهانه و پیشرفت آفرین در واقع آنها را همسو با کهنه اندیشان و همکاری با جهالت سالاران می کرد.
پس عجیب نیست که همه ی این به اصطلاع آزادیخواهان ونیروهای ِ مترقی از طیف ی ملی گرفته تا تیره مذهبی با روبان ِ ملی و یا نیروهای نمازگزار به سمت کرملین گرفته تا نیروهای دیگر در همین طیف ها در مخالفت با طرح رفرم ارضی و ... پشت غائله ی خمینی در 15 خرداد 1342 علم برافراشتند و سینه ها را با مشت و زنجیرها را بر پشت خود کوبیدند تا بر آزادی ِ زنان برای انتخاب کردن و انتخاب شدن، بسان تازیان، تازش کنند.


و کردند آن تازش را


به پا کردند آن غائله را


کُرنش کردند آن دیو را


دریدند آن آزادی را


هجوم بردند آن نوآوری را


مسخره کردند شور مردم را


و عاقبت در یک ماراتن ِ نفس گیر ِ ضد ملی، ضد ترقی، ضد روشنایی، ضد سازندگی و ضد آزادی با مرتجع زمان همدست شدند و ملتی شریف را به قربانگاه فرستادند و کشور ایران را دو دستی تقدیم دیو سیرتان کردند و خود به شدیدترین شکل ممکن سیاست شدند.


می گویند و چه عبث هم می گویند که محمدرضاشاه نمی خواست آن رفرم را انجام دهد بلکه با زور ِ کندی و با تحمیل دکتر علی امینی وادار شد آن رفرم را انجام دهد.


می گوییم بسیار خوب ولی این رفرم انجام شد حال چه امینی می کرد و چه شخص پادشاه، در صورت مسئله هیچ تغییری ایجاد نمی کند.


مهم، نفس رفرم بود که انجام پذیرفت و جامعه را از حالت بسته باز کرد و انرژی ها آزاد نمود.


می گویند بانی طرح اصلاحات ارضی، آقای حسن ارسنجانی بوده که پادشاه به نام خود ثبت کرده است.


می گوییم آن طرح در واقع برای اصلاحات ارضی ایران تدوین شده بود و دیدیم که در جهت نو کردن ایران خرج شد حال چه به نام پادشاه ایران باشد و چه بنام حسن ارسنجانی.


مطرح کردن چنین اشکالاتی در واقع بهانه ای بیش نیست که نشان از ذات ویرانگر دارد. به همین سبب است که تمامی حرکت های غرورآفرین ِ آینده ساز ِ آن پدر و پسر را به سخره گرفتند و بر آنها تاختند، هر آنچه داشتند باختند و با سر در اندرون مآتحت ِ دیو جماران فرو افتادند.


کوته بینی، تنگ نظری و ضدیت کور، منطق و علم ِ عمل اجتماعی را در ذهن هاشان بیرنگ کرده بود و جای آن کپک، در خانه مغزشان لانه ساخته بود.


این حضرات نمی دانستند که هر عمل ِ اجتماعی را علمی است و منطق و یا حسابی است و کتاب.


به این معنا:
که اگر جریان ویا فردی به عناصر ترقی خواهی در یک حرکت شکوهمند، به هر بهانه ای تازش کند، از محدوده و طیف ِ ترقی خواهی خارج می شود و به کهنه گرایی سلام می کند.
به همین سبب است که چنین نیروهای به ظاهر ترقی خواه در آن سالهای آغازش ِ پرش ِ پروانه وار به سمت دنیای نوین با تازش بر سازندگی و نوآوری، در اندرون ِ چاه ِ جهالتسالاران و حجرهای تنیده شده از تار ِ عنکبوت ِ کهنه پرستان فرو رفتند.


چهل و پنج سال از آن حرکت شکوهمند می گذرد و افسوس ودریغ که تا به امروز ندیده ام عناصر ویا جریانی از طیف چپ گرفته تا ملیون و مذهبیون با روبان ملی و و و از آن رویداد، یادی بکنند و یا از آن تاریخ، قدمی به قلم آشنا کنند.


همچنین ندیده ام که از رویداد ِ آزاد ساز ِ زنان، از پرده حجاب ِ بندگی و بردگی، نیروهای ترقی خواه بویژه زنان در طیف ِ چپ، قلمی روی کاغذ بچرخانند.
این انتقاد را بیش از هر کس و یا جریانی به زنانی می کنم که ادعا دارند آزادیخواه هستند و مدعی برابری با مردان. اما روزی را که تاریخ ِ زمان، آنها را از چادر و چاقچور بیرون کشید، جشن نمی گیرند که هیچ، حتی یادی از آن نمی کنند.
شهامت در این نیست که اسلحه در دست بگیریم و پاسبان ِ سر محل را تیرباران کنیم و یا رگ گردن برجسته کنیم و شعارهای بی شکوه و بی غرور بدهیم.
شهامت در این نیست که ژست ترقی خواهی به خود بگیریم و حرف های بی مالیات را بلغور کنیم.
بلکه شهامت در این است که تاریخ خود را بخوانیم و از رویدادهای آن، بدون هیچ واهمه ای، آن چه را که گذشت حال چه خوب و یا چه بد، پاسش بداریم و یا معایبش را بگشاییم و راه نوین تری را نشان دهیم نه اینکه سکوت کنیم و از کنار تاریخ بگذریم.
با این دیدگاه به سالروز ِ رویداد ِ خجسته ی ششم بهمن 1341 سلام می کنم و آن روز نوین و آینده ساز را که نقطه عطفی بود جهت گذار از جامعه فئودالی به جامعه باز ِ سرمایه داری، در دل و جان خود گرامی می دارم.


نویسنده: احمد پناهنده




با سپاس از وبسایت خبری پارس دیلی نیوز

۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

ورشکستگی بانک ها , شلوغی و ازدحام مردم در صف بانك ها



ورشكستگی بانكها و اتفاقی جالب در بانک ملی شهر مرند

یکی از خوانندگان: بحران ورشكستگي بانكها و اتفاقي جالب در بانك ملي شهر مرند
مردم وقتي در بانك ملي مرند با جواب مسئولين بانك مبني بر اينكه پولي براي پرداخت ندارند و بايد منتظر مشتري براي دريافت پول بمانند و يا ساعت 2 بعد از ظهر مراجعه كنند ساعتها در صف منتظر ماندند و متوجه شدن كه از گاو صندوق بانك مبلغ 500 ميليون تومان براي يك شخص خاص ! كنار گذاشته شده بود كه اعتراض آنها به اين حركت بانك شدت گرفت و باعث درگيري شد كه مردم با فرياد اعتراضي وارد پشت باجه مذكور شدند و با دخالت مامور بانك وارد خشونت و درگيري فيزيكي شد و در اين فاصله عده اي از افراد فرصت طلب شروع به برداشتن اسكناسها و چك پولها ( 500 ميليون ) در آن فرصت ميكنند و بقيه هم با ديدن اين تصوير به سمت اين پولها هجوم ميبرند و صداي آژير بانك به صدا در مي آيد
اما اكنون در خبرهاي رسمي اين خبر به شكل ديگري بازتاب يافته كه در اينجا ميبينيد :


/" به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پلیس در اولین ساعات بامداد روز سه شنبه مورخه ۲۹/۱۰/۸۸ ، سارقین به بانك ملی شعبه مركز مرند دست برد زده و با تخریب گاو صندوق مبلغ نیم میلیارد تومان به سرقت برده¬اند . كاراگاهان عملیات ضربت پلیس آگاهی استان بلافاصله به محل اعزام و با همكاری كاراگاهان فرمانده انتظامی شهرستان مرند بررسی و اقدامات همه جانبه را پیرامون این سرقت در دستور کار قرار داده¬اند/"


در روزهاي اخير دولت ايران شاهد مواجه شدن بانكها با كمبود نقدينگي شده است كه عوارض آن در سطح جامعه در حال نمايان شدن است .

گزارش دیگری در باره وضعیت بحرانی بانکهای ملی و ملت



گزارش دریافتی از تهران:


هرچه سريعتر از طريق اس ام اس و تلفن و ايميل به تمام دوستان و آشنايان خود اخطار بدهيد كه پول هاي خود را از بانك ملي و ملت به بانك ديگري منتقل كنند
از آنجا كه اين دو بانك با داشتن حساب "سيبا" و "جام" حجم وسيعي از پول هاي مردم را در اختيار دارند به زودي مجبورند براي بازپرداخت بدهي هاي خود قبل از عيد نوروز مدتي حساب هاي مردم را ببندند تا طلبكاران بزرگتر را مدتي آرام كنند.
در طول اين مدت نمي توان پولي از اين حساب ها برداشت.با نزديك شدن به عيد نوروز و بالارفتن معاملات احتمال دارد كه اين دو بانك ادعا كنند كه براي محاسبات مجبورند امسال قبل از پايان سال حساب ها را مدتي ببندند.براي آنكه براي خريد شب عيد دچار مشكل نشويد زودتر پول خود را به بانك ديگري انتقال دهيد


درگيری پليس با مردم در بانک ملی شعبه تيراژه (صادقيه)



گزارش دریافتی: درگيری پليس با مردم در بانك ملي شعبه تيراژه ( صادقيه ) موجب مجروح شدن يكي از مشتريان بانك و بسته شدن درب بانك به روي مشريان شد. در بانك ملي واقع در نزديكي پل همت شعبه تيراژه ، مشتريان بانك كه براي برداشت حساب در اوايل صبح به بانك مراجعه كرده بودند با صندوقهاي خالي بانك مواجه شدندو با اعتراض خواهان دريافت مبلغ و موجودي حساب خود و دريافت مبلغ چكهايي شدند كه در حساب موجود بود ولي مسئولين شعبه مذكور بعلت كمبود نقدينگي در همان ساعات اوليه ! صبح از پرداخت آن عاجز بودند .خود كارمندان بانك نيز دليل كمبود نقدينگي را از خبري كه در اين روزها مبني بر ورشكستگي بانكها پيچيده است ميدانند زيرا كه اذعان داشتند تعداد زيادي از مشتريان دانه درشت آنها مبالغ ده ها و صدها ميليوني خود را روز گذشته ( شنبه ) دريافت كرده اند و ساير شعب بانكها كم و بيش اين مشكل را دارند و با كمبود نقدينگي مواجه شدند . رئيس شعبه بانك ملي از مشتريان خواست كه يا از حواله بين بانكي استفاده كنند و يامنتظر بمانند كه از شعبه مركزي براي آنها اعتبار برسد . كه همه بعد از نيم ساعت انتظار به جاي رسيدن اعتبار نيروهاي امنيتي را ديدند كه از راه رسيدن و وارد شعبه شدند و از مشتريان خواستند كه بدون هيچ پرسشي بانك را ترك كنند كه با اعتراض مشتريان روبرو شد . كه يكي از ماموران با پرتاب يك جا خودكاري به سوي يك مشتري كه زن ميانسالي بود كه با صداي بلند از مسئولين و نظام گله ميكرد ، سبب آسيب ديدگي از ناحيه سر اين زن ميانسال شد كه بلافاصله توسط مردم به بيمارستان منتقل شد . شخصي كه چنين وحشيانه با مشترياني كه براي دريافت پول خود كه حق قانوني آنها هم هست از روي اتيكت لباس شناسايي شد ، "ابراهيم قرآنی " بود كه درجه سرگردي داشت . در پايان هم به طرز وحشيانه اي مشتريان را به بيرون راندند و دربهاي بانك را به روي مشتريان بستند . كمبود نقدينگي به حدي بود كه رئيس شعبه دستور خالي كردن اسكناسهاي دستگاه خود پرداز را نيز داده بود.

خوانندگان؛ تيراندازی به سمت مردم در بانک ملی شهر رامهرمز

تيراندازي مستقيم نگهبان بانك به سمت مردم در بانك ملي شعبه خميني دجال شهر رامهرمز و زخمي شدن يك پيرمرد از ناحيه پا .
منبع خبر وبلاگ يك شهروند رامهرمزي :
امروز خبر تير اندازي در بانك ملي واقع در خيابان  خميني کثافت گور به گور شده و زخمي شدن يك پيرمرد از ناحيه پا به گوش رسيد كه سراسيمه خود را به بانك رساندم و از افرادي كه شاهد بودند جريان اين تير اندازي و تعطيلي بانك را پرسيدم كه احتمال من اول اين بود كه در نتيجه سرقت از بانك اين تير اندازي صورت گرفته كه متوجه شدم تنها دليل اين تيراندازي فقط اعتراض مردمي بوده كه دو روز است به بانك مراجعه ميكنند و با بي پولي بانك مواجه ميشوند . كه طبق شنيده ها آن مامور نيز دستگير شده و تحويل مقامات قضايي شهر شده .
اميد است كه مسئولان بدليل كمبود شعبه هاي اين بانك راهي را براي تامين نقدينگي بانكهاي اين شهر انجام دهند . چرا كه در روزهاي پيشين نيز مردم نيز اميدشان از دستگاه هاي خودپرداز كه هميشه ايراد دارند بريده است و به درون شعبه مراجعه ميكنند


ورشکستگی بانکها؛ مردم چه می گویند

یکی از خوانندگان از تهران: از صبح برای واریز مبلغ ناچیزی به حساب بانک ملی شعبه راه آهن مراجعه کردم که به علت ازدحام فوق العاده و درگیری موفق به ورود به بانک نشدم . به بانک ملی بالاتر از سه راه قزوین جنب سینما ستاره سابق رفتم آنجا هم به همین صورت بود . سپس به بانک ملی ضلع جنوبی میدان حسن آباد رفتم که درب بانک به روی مشتریان بسته بود و مردم بیرون بانک بشدت مشغول اعتراض بودند . دست آخر با مراجعه به بانک ملی سه راه جمهوری رفتم که با مشاهده درگیری شدید پلیس با مردم که دامنه درگیری به ایستگاه اتوبوس خیابان ولی عصر هم رسیده بود ، از انجام کارم منصرف شدم . در راه بازگشت به دفترم بودم که هم اکنون ساعت 2.30 دقیقه بعدازظهر اگر کسی را دارید می توانید به بانک ملی زیر پل کالج بفرستید تا اوج درگیری های مردم و امنیتی های مستقر جلوی بانک ملی را ببینید ، یعنی انچه من دارم می بینم الان . کاش آنقدر که به فکر گرفتن پول مان بودیم ، برای جلوگیری از اعدام بچه های دستگر شده عاشورا هم اقدام می کردیم . ضمنا شبنامه ای هم در اطراف محل کار من نزدیک پل کالج پخش شده بود مبنی بر برگزاری چلهم آقای منتظری در امام زاده صالح




خوانندگان؛ شلوغی و ازدحام مردم در صف بانكها

یکی از خوانندگان از تهران: ورشكسته شدن بانكها شايعه اي كه در حال تبديل شدن به يك چالش جدي براي بانكها است / شلوغي و ازدحام مردم در صف بانكها .
شايعه ورشكسته شدن بانكها را ديشب از صداي آمريكا شنيدم و امروز صبح ( دوشنبه ) براي بستن حسابم به 3 بانك مراجعه كردم . بانك مسكن . ملي و اقتصاد نوين .در صف بانكها امروز كساني را ديدم كه آنها نيز اخبار ورشكسته شدن بانكها را شنيدند و در حال خارج كردن موجودي حساب خود بودند . كه تعداد اين افراد كم نبود. در بانك ملي ازدحام و شلوغي با اينكه اول صبح مراجعه كردم بيش از اندازه بود و در صف همه از ورشكستگي بانكها صحبت ميكردند . كه با خود فكر كردم اگر مردم به اين شكل ادامه دهند و حتي اين خبر شايعه اي از ابتدا بوده ، كم كم دارد رنگ واقعيت به خود ميگيرد و من از ترس همين شايعه كه مردم را به بانكها بكشاند و نقدينگي بانكها را به صفر برسانند قيد سود بانكي و سرمايه گذاري براي وام مسكن و ... را زدم . ولي با اين تفاسير بانك ملي كه امروز من در صف آن بودم نقدينگي نداشت و فقط حواله بين بانكي صادر ميكرد كه اين نيز اعتراض برخي از مشتريان را بر انگيخت ولي من از طريق حواله بانكي به حساب يك صرافي حساب خود را در اين بانك بعد از 10 سال بستم .


خوانندگان؛ به نظر می رسد هجوم برای خرید دلار زیاد شده

یکی از خوانندگان از تهران: امروز دلار به 1024 -1025 تومان رسید. برای رفرنس هر روزه پیشنهاد می کنم به www.mesghal.com هر روز سر بزنید. قیمت اش بسیار به واقعیت بازار نزدیک است. من همین الان ( تقریبا ساعت 4 بعدازظهر به وقت تهران ) با دو تا صرافی معتبر ( جی سی ام - فلاطون زاده ) تماس گرفتم یکی دلار را 1022 و دیگری 1025 تومان می فروشند. به نظر می رسد هجوم برای خرید دلار زیاد شده . پریروز قیمت 1008 و دیروز 1013 تومان بود.




وبلاگ؛ نوشته ای در باره ورشکستگی قریب الوقوع بانکها
وبلاگ زیتون


کدوم از خدابیخبری شایعه ورشکسته شدن قریب الوقوع بانک ها رو سر زبونا انداخته!!!!!!


ما که زیتونی بیش نمی باشیم خواستیم همگام با ملت غیور و قهرمان ایران سهم کوچکی در اختلال در نظام اقتصادی این رژیم منحوس داشته باشیم, ( از شما چه پنهان قلبا" دوست داشتیم سهم بزرگتری داشته باشیم اما ... , وای, شما چقدر بی صبرید! بقیه نوشته را بخوانید تا علتش را متوجه شوید)
پیش خود فرمودیم,ببخشید عرض کردیم, زیتون جان تو هم از 9% سودی که سالانه به پولی که با خون دل جمع کرده بودی بگذر تا در این برهه ی حساس با خَلق باشی و بر خلق نباشی.


پس از کلی جنگ و جدال با هوای نفس ( از نوع اماره اش) ساعت 12 بود که عزممان را جزم نموده و با پای پیاده به طرف بانک روانه شدیم. در راه فکر می کردیم ما که گاو صندوق نداریم تا پولمان را از شر دشمنان رجیم که همانا دزدان محترم می باشند حفظ فرماییم پس مجبوریم از این به بعد دور تفریح و میهمانی را خط بکشیم و خانه بمانیم از بهر حفظ مال!
داشتیم غصه می خوردیم که ناگهان دیدیم به بانک رسیدایم. نوبت گرفته و منتظر نشستیم تا صدایمان بزنند. برعکس همیشه شماره ها را تند تند می خواندند.
نوبت که به ما رسید با ژستی بزرگوارانه مملو از احساسی سرشار از میهن پرستی و فداکاری در راه خلق دفترچه حسابمان را مثل گوسفندی قربانی به روی باجه کوباندیم و فرمودیم:
_ همه ی پولمان!
- جانم؟(این را خانم مسئول باجه عرض کرد)
- حسابمان را می بندیم. تمام یک میلیون تومنمان را می خواهیم!( گفتیم که دوست داشتیم سهم بزرگتری در این راه داشته باشیم اما چکنیم که بینوا ندارد بیش)
پوزخندی زد: نقد یا تراول؟
- فرقی نمی کند. تراول 50 یا 100 تومانی باشد بهتر است.
خندید- نداریم که!
- یعنی چه ندارید؟
- پول نقد و تراولمان تمام شده اگر می خواهید به حساب خودتان در بانک دیگر یا به حساب هر کس دیگری که دوست دارید واریز می کنیم.
- پس راست است که بانکها دارند ورشکست می شوند؟
- شایعه است خانم, شما چرا باور می کنید.
- به گمانم اوضاع دارد می شود عین سال 57!
آقایی که در باجه ی بغلی داشت همین بحث را با آن یکی کارمند میکرد همراه با آه بلندی گفت:
- خدا از دهنت بشنود دخترم!


با دل و دماغی سوخته از بانک بیرون آمدیم.
تصمیم گرفتیم برویم به بانک ارزی که چند خیابان پایین تر است ببینیم وضع فروش دلار چطور است.
پیش خودمان گفتیم اگر گفت دلار داریم چکنیم؟ آهان, می گوییم پولمان در خانه جا مانده.
نوبتمان که رسید:
- ببخشید آقا, قیمت دلار چند است؟
- 1009 تومن.
- یعنی برای خرید هزار دلار باید یک میلیون و نه هزار تومان بدهم؟
- خیر, دو درصد هم کارمزد می گیریم.
جوری حرف می زد که انگار هزاران دلار دارد.
- راست است که همه دارند پولهایشان را به دلار تبدیل می کنندو از بانک می کشند بیرون؟
- نخیر خانم, کدام از خدا بیخبری این شایعه بی اساس را ساخته؟
دلم را زدم به دریا:
- هیچکس, بی زحمت هزار دلار به من بدهید.
- می برید یا می خورید, ببخشید گفت می برید یا در حسابتان واریز می کنید؟
- می خواهم ببرم. اینجا حساب ندارم.
- نمی شود.
-یعنی چه! چه فرقی برای شما می کند.
- خوب ما دلار کاغذی نداریم. فقط در حساب ها موجود است.
- یکی بخواهد از حسابش برداشت کند چه؟
- چند روزی است که نداریم. یکی دو نفرند که اول صبح می آیند هر چه دلار در بانک است می خرند و می برند.
- حتی اگر یک میلیون دلار داشته باشید.
- بله, امروز صبح تقریبا همین مقدار را یک نفر به تنهایی خرید.
- بقیه چی؟
- هیچی. می گوییم دلار (فرضی) بخرند و در حسابشان بریزند.
- یعنی دلارهای خیالی؟
- نمی دانم منظور شما چیست, می خواهید شایعه پراکنی کنید؟
- یک همچین چیزهایی, آخر من ستون پنچم می باشم.

با سپاس از وبسایت ایران پرس نیوز