آدرس جدید وبلاگ خبری ایران آزاد:

www.iranazadkhabar4.net.tf

۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

گزارش های تکان دهنده از اعدام بهنود شجاعی



حکومت الله تازی جنایتکار بر روی زمین بار دیگر یک جوان ایرانی را اعدام کرد




رژیم خونخوار جمهوری کثیف اسلامی جوان 21 ساله ایرانی بهنود شجاعی را اعدام کرد

برای خواندن این مطلب"گزارش هایی از اعدام جوان 21 ساله ایرانی" لطفا به "ادامه مطلب" مراجعه فرمایید:








اعدام بهنود:گزارشی از تجمع خانواده های سهراب اعرابی و ندا آقاسلطان در برابر زندان اوین



ایران ب ب ب:تجمع خانواده های سهراب اعرابی و ندا آقاسلطان به همراه جمعی از فعالان حقوق بشر با درخواست لغو اعدام بهنود شجاعی در برابر زندان اوین


عقربه‌های ساعت برای جوانی که قرار است سپیده دم فردا را نبیند، به تندی حرکت می‌کنند و او درانتظار یک کلام، یک خبریا یک حکم است." توقف اجرای حکم اعدام". بخشش خانواده مقتول. این اولین بار نیست که بهنود شجاعی، تا پای چوبه دار می رود و در آخرین لحظه، حکم به بازگشت او به سلول صادر می شود. از سال 84 تا سال 88، 4 سال است که زندگی بهنود در کابوس سلول انفرادی، چوبه دار، طناب و آن لحظه ی آخر گذشته است. لحظه ای که دیگر جانی در بدن نیست.


امشب نیز،چنان شبی است. بهنود هم اکنون در سلول انفرادی، ساعت ها و ثانیه‌های باقیمانده را می‌شمارد و در دلش امید دارد که فردا بتواند خورشید را در آسمان زندان ببیند.


امشب ساعت 2 نیمه شب، جمعی از فعالان حقوق بشر، مخالفان مجازات اعدام و همچنین خانواده‌های سهراب اعرابی و ندا صالی آقا سلطان از جان باختگان حوادث پس از انتخابات، در برابر زندان اوین جمع می‌شوند تا از خانواده مقتول بخواهند، جان بهنود را در برابر جان پسرشان نگیرند. امشب نیز، دل‌هایی با نگرانی در برابر زندان اوین حضور پیدا می کنند، تا شاید فردا که به خانه باز می‌گردند، دلخوش باشند که جوانی را به زندگی بازگردانده‌اند.


بهنود شجاعی جوان 21 ساله، که به جرم ارتکاب قتل در 17 سالگی در شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران به مجازات اعدام محکوم شده است، سحرگاه روز یک شنبه 19 مهرماه در زندان اوین به پای چوبه‌ی دار خواهد رفت.


محمد اولیایی‌فرد یکی از وکلای این نوجوان محکوم به اعدام در این رابطه می‌گوید: " در ارتباط با حکم موکل اینجانب که قرار است در سحرگاه یک شنبه به اجرا درآید، هیچ ابلاغیه‌ای دریافت نکرده‌ام. طبق آیین‌نامه اجرای احکام قصاص، می‌بایست 48 ساعت قبل از اجرای حکم، وکیل مدافع ابلاغیه‌ی اجرای حکم را دریافت کند که عدم ارسال آن تخلف محسوب می‌شود و بنده به عنوان وکیل مدافع بهنود شجاعی در این رابطه مراتب اعتراض خود را به دادستان تهران اعلام کرده‌ام."


وی در ادامه می‌افزاید " ما تا به این لحظه سعی در جلب رضایت اولیای دم داشته‌ایم، اما با توجه به اعلام وقت ناگهانی اجرای حکم دچار کمبود وقت هستیم. از طرف دیگر در نامه‌ای به ریاست محترم قوه قضاییه، آیت الله لاریجانی خواستار توقف اجرای حکم شده‌ایم که امیدواریم با این مسئله موافقت به عمل آید. از طرف دیگر درخواست اعاده‌ی دادرسی در دیوان عالی کشور را هم مطرح کرده ایم که در صورت پذیرش اعاده‌ی دادرسی در آن مرجع، قانونا می‌بایست اجرای حکم متوقف شود.از آنجا که برای اولین بار مدارک جدیدی در رابطه با پرونده به دست آمده قاعدتا باید با درخواست اعاده‌ی دادرسی در دیوان عالی کشور موافقت شود."


اولیایی‌فرد در رابطه با ایرادات حقوقی وارد بر اجرای حکم می گوید: "از آن‌جا که موکل من یک بار مورد عفو قرار گرفته و فتاوی نیز در خصوص عدم امکان رجوع از عفو وجود دارد، اجرای این حکم هم از نظر حقوقی و هم از نظر ماهیت پرونده دچار ایرادات فراوانی‌ست."


وی در پایان می‌گوید:"طبق ماده ‌ی 37 کنوانسیون حقوق کودک، صدور احکام یا مجازات طالب حیات برای افراد زیر 18 سال ممنوع است و مجلس شورای اسلامی نیز در سال 1379 این کنوانسیون را به امضا رسانیده و به تایید شورای نگهبان هم رسیده است، طبق ماده 9 قانون مدنی، این کنوانسیون در حکم قانون است و اجرای آن الزامی‌ست، البته لازم به یاد آوری است که بهنود شجاعی یک بار مورد عفو قرار گرفته و شهود کافی نیز برای اثبات این مسئله وجود دارد و 4 مرجع تقلید هم عفو را تایید کرده‌اند"


کمیته گزارشگران حقوق بشر


---------------------------


صدا گرفته بود، تنها گفت تمام شد، بهنود اعدام شد





ایران ب ب ب
علیرضا فیروزی
دیشب غوغایی بود، نه هیچ کس به فکر سیاست بود، نه به فکر خود، تنها همه به واسطه احساس انسان دوستی، خواب را بر خود حرام کرده بودند و ساعاتی پس از نیمه شب را در مقابل زندان اوین انتظار می کشیدند که شاید بتوانند از اولیای دم یک نوجوان دیگر، رضایت بگیرند و شادی را به خانه ی آن نوجوان بازگردانند.
حدود ساعت 2 بامداد به زندان اوین رسیدیم، در ابتدا حدود 50 نفر از مادران صلح، فعالین حقوق بشر، هنرمندان و ... حضور داشتند و هر لحظه بر تعداد آن ها افزوده می شد. بعد از چند دقیقه، آقای اولیایی فر، یکی از وکلای بهنود به آن جا رسید، خانواده بهنود را معرفی کرد و همین طور، فردی که به نمایندگی از یونیسف در جمع حضور داشت.


همه امیدوار بودند، هیچ کس از غم صحبت نمی کرد، بی صبرانه منتظر بودند که اولیای دم بیایند و خبر بخشش آن ها، همه را مدهوش کند، آسمان بخندد و صبح را با خنده و جشن به خانه بازگردند.


بعد از ساعتی، آقای مصطفایی، دیگر وکیل پرونده هم رسید، همین طور بر تعداد افزوده می شد، تا حدود ساعت 4 که بیش از 200 نفر از همه قشرهای مردم جلوی زندان حضور داشتند. حدود ساعت 4 بود یا زودتر که خانواده احسان (مقتول) به در زندان رسیدند، با این که چندین بار تاکید شده بود که هیچ کس هجوم نبرد، باز همه از شوق، یا امید این که اثر بگذارند حجوم بردند، به جلوی در کوچک زندان رسیدیم، جایی که برای بسیار خبر خوش می آورد، یاد دوستانی افتادم که برای آزادیشان در زندان جمع شده بودیم و از آن در بیرون آمده بودند. هیجان وصف ناپذیری بود، همه امید داشتند و ... .


پدر احسان لب به سخن گشود، گریه می کرد، گفت من هم پدر هستم، گوشه دلم کشته شده، همه تنها هم دردی می کردند، برادر احسان، عصبانی بود و فقط می گفت برادر کوچکم کشته شده، پدرم را رها کنید، هر کسی سراغ مادر احسان را می گرفت، خواهر احسان مانع می شد و می گفت، مریض است، رهایش کنید، همه تنها فریاد می زدند، ببخشش، هر لحظه در میان شیون و ناراحتی سکوتی همه جا را فرا می گرفت که گوش فلک را کر می کرد. مادر سهراب اعرابی جلو رفت، گفت من یک ماه جلوی این زندان معطل شدم، هر روز به من امید دادند که فرزندم زنده است، تا در روز آخر فهمیدم کشته شده، من هم داغ دارم، به حرمت خون های ریخته شده ببخش، اما نبخشید!


در آخر پدر باز لب به سخن گشود، گفت می بخشم، بگذارید بروم داخل، نمی توانم فکر کنم. پدر و مادر احسان به همراه آقای اولیایی فر و آقای مصطفایی به داخل زندان رفتند، لحظه ی غریبی بود، هر کسی کاری می کرد که این لحظات مرگ بار سریع تر بگذرند، همه امید داشتند و می گفتند پدر می بخشد، عده ای دست به دعا بردند و امن یجب می خواندند، عده ای زیارت عاشورا، عده ای سیگار دود می کردند و عده دیگری می گفتند چند روز دیگر صفر انگوتی اعدام می شود، مبادا فراموشش کنیم. راه های جدید برای گرفتن رضایت از اولیای دم به ذهن ها می رسید، ساعت گذشت. در کنار کوهیار گودرزی و دکتر فیروزی ایستاده بودم، تنها به ذهنم رسید که ببینم اذان صبح چه ساعتی است، که شاید بتوانیم انتظارمان را تخمین بزنیم تا چه ساعتی باید صبر کنیم که خبر شادی بخش رهایی بهنود از دیوارهای زندان به گوشمان برسد، 192 را گرفتم و متوجه شدم اذان صبح گفته شده و تا طلوع آفتاب 1 ساعت زمان باقیست، ساعت 5 و پنج دقیقه صبح بود، چند دقیقه بعد شیونی بلند شد، تا آن لحظه هر چه تلفن همراه آقای اولیایی یا آقای مصطفایی را می گرفتیم جواب نمی دادند، شیون که بلند شد تلفن ها را دوباره به دست گرفتیم، من به آقای اولیایی زنگ زدم و کوهیار به آقای مصطفایی، خبر یکسان بود، صدای گرفته و بغض آلود که جرات گریه شدن ندارد، نمی دانم پای تلفن خداحافظی کردم یا نه، تنها یادم می آید نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم، نمی دانستم به کجای این شب تیره باید بیاویزم، تنها پای تلفن گفته شد، "تمام شد".


دیگر یادم می آید که تنها صدای شیون می شندیدیم، گریه بود، فریاد بود، نگاهم به دنبال پدر بهنود رفت، از این سو به آن سو، پدر بهنود گریه نمی کرد، سرگشته بود، گم کرده ای داشت، یادم می آید از این سو به آن سو می دوید، آرام راه می رفت، شاید نمی خواست باور کند که امروز پسر جگر گوشه اش هم باید به کنار مادر خود برود و آن جا آرام بگیرد. شاید نمی خواست باور کند که قرار است جسد بی جان او از زندان بیرون بیاید، شاید نمی خواست باور کند که ...


محمد مصطفایی و محمد اولیایی فر از در کوچک زندان بیرون آمدند، خبرشان همانی بود که بود، گریه نمی کردند و در نگاهشان پیدا بود که اگر تاب داشتند چنان فریادی می کشیدند که گوش فلک کر شود و آسمان به دست و پای آن ها بیافتد، بعد از چند دقیقه، انگار تازه باور کرده بودند، شروع کردند به گریه کردن، نمی دانم در آن لحظات، آن مادر و پدر که صندلی را از زیر پای جوانی می کشیدند به چه فکر می کردند.


یک نفر از میان جمعیت امان خواست که سخن بگوید، فریاد زد که بهنود اول راه است، بهنود را فراموش نکنیم، تا بتوانیم دیگران را نجات دهیم، صفر انگوتی در آستانه اعدام است، کاری کنیم که او اعدام نشود.


همه با هم آماده می شویم، صفر انگوتی ده روز دیگر پای چوبه دار می رد، نگذاریم او را اعدام کنند
منبع خبر : خبرگزاری هرانا


---------------------------


گزارش تکان دهنده از اعدام بهنود شجاعی





ایران ب ب ب:گزارش تکان دهنده محمد جعفری و مرجان لقایی خبرنگاران اعتماد از اعدام بهنود شجاعی

يک چهارپايه، چند متر طناب و يک ميله افقي. همين ها براي برپايي چوبه دار و اجراي حکم يک محکوم به مرگ کافي است. سحرگاه ديروز چهارپايه و طناب و ميله به هم رسيدند تا جان بهنود شجاعي را در 21 سالگي بگيرند.از ساعت هاي اوليه بامداد ديروز افرادي که قلب شان براي ادامه حيات بهنود مي تپيد مقابل در ندامتگاه اوين تجمع کرده بودند تا شايد گشايشي در پرونده بهنود حاصل شود و اولياي دم از خونخواهي بگذرند.پيش از اين تا آخرين ساعات شنبه تلاش ها ادامه داشت تا رئيس جديد قوه قضائيه که او نيز يک بار از اجراي حکم جلوگيري کرده بود باز هم دست به قلم ببرد و فرصتي دوباره به بهنود بدهد اما نسخه حيات بخش بهنود صادر نشد.ساعت، دو بامداد نشان را مي داد. جمعيتي حدود يکصدنفر مقابل در زندان تجمع کرده بودند؛ طبق گفته حاضران برخي از آنها از ساعت هاي اوليه شب به آنجا رفته بودند؛ از جمله مادر سهراب اعرابي. اين زن در حالي که يک پلاکارد در دست داشت انتظار مي کشيد تا خانواده احسان- مقتول- به زندان بيايند تا از آنها بخواهد بهنود را عفو کنند. روي پلاکارد خانم اعرابي اين جمله نوشته شده بود؛ خانواده اولياي دم، لذتي که در بخشش است در انتقام نيست. تمنا دارم گذشت کنيد.بسياري از زن هايي که پشت ديوارهاي سيماني و بلند زندان ايستاده بودند قلب شان براي بهنود مي تپيد و خود را مادر او مي دانستند.عقربه هاي ساعت به سرعت حرکت کردند و ساعت 30/4 را نشان دادند. در اين ساعت حاضران که حالا تعدادشان قريب به 200 نفر شده بود به سمت خودرويي که اولياي دم از آن پياده مي شدند، هجوم بردند. سرنشينان خودرو چهار نفر بودند؛ پدر، مادر، خواهر و برادر احسان. از آن لحظه خواهش و التماس ها شروع شد. حاضران از سن و سال هاي مختلفي بودند. ابتدا چند زن و مرد سالخورده پيش قدم شدند تا شايد به حرمت موي سپيدشان اولياي دم گذشت کنند.چند دختر جوان مقابل در ورودي زندان ايستاده بودند تا مانع ورود اولياي دم شوند. برخي ديگر نيز ترجيح مي دادند از دور نظاره گر اين صحنه ها باشند و با ذکرهايي که زير لب زمزمه مي کنند از خدا براي نجات بهنود مدد بگيرند. التماس هاي حاضران سرانجام باعث شد پدر احسان به حرف بيايد. او از رنجي که از فقدان پسرش کشيده گفت و بي قراري هاي مادر احسان را يادآور شد. اما اين باعث نشد رايزني ها متوقف شود. بسياري به دست و پاي پدر و مادر احسان بوسه مي زدند. در اين لحظات چند نفر از هنرمندان سينما نيز به جمعيت پيوستند. حسن فتحي، حامد بهداد و کيانوش عياري از جمله اين افراد بودند که هر يک به نحوي در تب و تاب بودند تا بهنود بار ديگر بتواند طلوع خورشيد را ببيند.دقايقي بعد يک دستگاه آمبولانس پزشکي قانوني به سرعت خيابان منتهي به زندان را طي کرد و از در اصلي گذشت. اين موضوع بر اضطراب حاضران افزود و موجب شد رايزني ها شديدتر ادامه يابد. سرانجام التماس ها به نتيجه رسيد و پدر احسان رضايت ضمني خودش را اعلام کرد. مادر مقتول هم ابراز اميدواري کرد تا شايد وقتي بهنود را پاي چوبه دار ببيند او را عفو کند. افرادي که از اين خبر خوش مطلع شده بودند با ذکر صلوات فرياد کشيدند. اميدها بار ديگر زنده شد. اين بار اشک ها اشک شوق بود؛ شوق نجات پسري که چند دقيقه بيشتر با مرگ فاصله نداشت.حاضران سعي مي کردند صدايشان را به آن سوي ديوارهاي بلند زندان برسانند. پايان دعاي توسل آغازي بود بر اضطرابي مرگبار. در اين بين چند نفر از حاضران به خاطر استرس زياد بيهوش شدند و ديگران نيز حال و روز بهتري نداشتند. زمان متوقف شده بود. هيچ کس خبري از آن سوي ديوارها نداشت. فقط يک معجزه مي توانست بهنود را نجات دهد. به همين دليل همگان از خدا معجزه طلب مي کردند. عاقبت در زندان باز شد. دو وکيل بهنود رمقي براي بيرون آمدن نداشتند. محمد مصطفايي مقابل در توقف کرد و با صداي بلند اين جمله را گفت؛ بهنود اعدام شد. حالا ديگر شيون و زاري جاي سکوت را گرفته بود. اعضاي خانواده بهنود بي قرارتر از ديگران بودند. پدر او اعدام پسرش را باور نداشت و تا رودرروي وکيل بهنود نايستاد و جمله را بار ديگر نشنيد مرگ او را نپذيرفت. همه تلاش ها بر باد رفته بود.مصطفايي که بريده بريده صحبت مي کرد در چند جمله صحنه اجراي حکم را اين طور شرح داد؛ پس از آنکه صورتجلسه تنظيم شد قاضي اجراي احکام از بهنود خواست وصيت کند. او گفت وصيتي ندارد و فقط از خانواده احسان حلاليت مي طلبد. بعد از آنکه اولياي دم صورتجلسه را امضا کردند همگي به داخل يک اتاق سربسته رفتيم. طنابي آبي رنگ از يک ميله آويزان بود و انتظار قرباني اش را مي کشيد. بهنود تا پيش از اين اميدوار بود باز هم بتواند با دريافت مهلت از مهلکه بگريزد اما وقتي چهره مصمم پدر و مادر احسان را ديد اميدهايش رنگ باخت. او که بدنش مي لرزيد به دست و پاي آنها افتاد تا شايد دل شان به رحم بيايد و از قصاص او در 21 سالگي بگذرند. در چنين شرايطي به دست و پاي بهنود دستبند و پابند زده شد و او روي چهارپايه مرگ ايستاد. مسوولان زندان و قاضي اجراي احکام بار ديگر از اولياي دم خواستند از خونخواهي بگذرند اما آنها گفتند شايد اگر طناب دار را در گلوي بهنود ببينند، منصرف شوند. سرانجام طناب آبي رنگ دور گلوي بهنود حلقه زد و پدر و مادر احسان در يک لحظه به سوي چهارپايه هجوم بردند و زير پاي بهنود را خالي کردند. او در آسمان معلق شد و بعد از دقايقي ديگر تکان نخورد. او مرده بود.حدود نيم ساعت از اعلام خبر اجراي حکم گذشته بود اما حاضران همچنان مقابل در زندان ايستاده بودند تا از احساس اولياي دم پس از اجراي حکم باخبر شوند، اما از آنها خبري نشد تا اينکه جمعيت متفرق شد.


روزنامه اعتماد


گروه حوادث،مرجان لقايي؛ آخرين برگ پرونده بهنود شجاعي پسري که 9 بار تا يک قدمي مرگ رفته بود روز گذشته لاي پوشه صورتي رنگ قرار گرفت. اين برگ گواهي مرگ او بود تا به اين ترتيب پرونده پر تنش بهنود هم در ميان پرونده هاي بايگاني شده دادگستري استان تهران جاي گيرد. به گزارش خبرنگار ما، پرونده بهنود شجاعي پسري که در 16 سالگي مرتکب قتل شده بود از سال ها پيش توجه بسياري از فعالان اجتماعي در داخل و خارج از ايران را به خود جلب کرد. بهنود متهم بود در 16 سالگي در يک دعواي خياباني جواني به نام احسان را با ضربه چاقو به قتل رسانده است. هر چند بهنود ادعا مي کرد تنها يکي از دو ضربه چاقويي را که به احسان اصابت کرده او زده است، دادگاه او را به قصاص محکوم کرد و پس از آن بهنود 16 ساله بايد دو سال در زندان مي ماند تا با رسيدن به سن قانوني زمان اجراي حکم قصاص او


فرا رسد. در اين مدت بسياري از فعالان اجتماعي، هنرپيشگان، دست اندرکاران سينما و چهره هاي ورزشي به ديدار خانواده احسان رفتند و از آنها خواستند بهنود را به خاطر نوجوان بودنش ببخشند. اما خانواده احسان فقط خواستار قصاص اين نوجوان بودند. حساسيت روي اعدام بهنود به جايي رسيد که آيت الله شاهرودي رئيس وقت قوه قضائيه دستور داد اجراي حکم اين نوجوان متوقف و تلاش براي جلب رضايت اولياي دم آغاز شود. زماني که اين خبر در مطبوعات منتشر شد يک بار ديگر فعالان اجتماعي از جمله مهتاب کرامتي و عزت الله انتظامي تلاش خود را براي نجات بهنود به کار بستند.انتظامي در مورد جلسه يي که با خانواده احسان داشت، گفته بود؛ ساعت ها پشت در خانه مقتول منتظر شدم. آنقدر ايستادم تا بالاخره در را باز کردند. از 10 شب تا سه بعد از نيمه شب با مادر و پدر احسان صحبت کردم. من پيرمرد بارها گريه کردم و از آنها خواستم به پسري که در 16 سالگي مرتکب خطايي شده است رحم و از قصاص او صرف نظر کنند. قبول دارم آنها هم فرزندشان به قتل رسيده بود و داغدار بودند اما بهنود مي گفت فقط يک ضربه از دو ضربه را به احسان زده است. به مادر احسان گفتم اگر حرف بهنود درست باشد و پسر تو به دست شخص ديگري کشته شده باشد جواب خدا را چه خواهي داد. ساعت ها گفت وگوي ما سرانجام به نتيجه رسيد. مادر احسان گفت از بهنود گذشت مي کند. پدرش هم به ديه رضايت داد. آنها به من گفتند ديگر ناراحت نباش ما رضايت داديم. من هم اميدوار از خانه مادر احسان بيرون آمدم. چند روز بعد دوباره جلسه يي برگزار شد و آنها گفتند 600 ميليون تومان پول مي خواهند. زماني که اين خبر از سوي اولياي دم اعلام شد هنرمندان در جلسات مختلفي که با مردم داشتند تلاش کردند اين مبلغ کلان را جمع آوري کنند. اما چند روز بعد پدر و مادر احسان گفتند اعلام رضايت نکرده اند و خواهان اجراي حکم هستند. چند روز بعد فيلمي از جلسه مورد ادعاي هنرمندان در اختيار واحد اجراي احکام دادسراي جنايي تهران قرار گرفت. آن فيلم نشان مي داد هر آنچه عزت الله انتظامي گفته است صحت دارد. اين بار پدر و مادر احسان با ظرفي پر از بنزين در مقابل دادسراي جنايي تهران حاضر شدند و گفتند حالا که اين فيلم منتشر شده است اگر بهنود اعدام نشود آنها خودشان را آتش مي زنند. سرانجام فيلم اعلام رضايت به دادگاه رفت تا مورد بررسي قرار گيرد. در اين ميان چند تن از آيات عظام از جمله مکارم شيرازي فتوايي دادند مبني بر اينکه اگر رضايت شفاهي هم اعلام شده باشد اين رضايت شرعي است. اما دادگاه اعلام کرد فيلم را نمي توان به عنوان مدرکي بر اعلام گذشت قبول کرد و نشاني از رضايت در آن ديده نمي شود و تقاضاي قصاص از سوي اولياي دم درست است.پرونده بهنود


روز به روز بغرنج تر مي شد. اصرار خانواده احسان براي اعدام باعث شد تا اين پسر سه بار پاي چوبه دار برود و پنج مرتبه ديگر نيز براي اجراي حکم به قرنطينه منتقل شود. بهنود آن روزها در گفت وگويي کوتاه و تلفني به خبرنگار ما گفت؛ تحمل شب آخر اعدام برايم آنقدر سخت است که ديگر نمي خواهم آن را تکرار کنم. انتظار براي مرگ هر لحظه اش مرگ آور است. ديگر نمي توانم تحمل کنم در واقع من سه بار اعدام شده ام. سه بار پاي چوبه دار رفتن زجر مضاعفي است که بر من روا داشته اند. دلم براي مادربزرگ پيرم مي سوزد.بهنود در آخرين جملاتش گفت؛ من به عمد احسان را نکشتم. من فقط 16 سال داشتم. اگر او به مادرم که در بچگي ام مرده بود فحش نمي داد و مرا تحريک نمي کرد اصلاً طرفش نمي رفتم. من احسان را نمي شناختم اما او با تحريک يکي از دوستانم به مادرم فحش داد. مادرم را هر شب در خواب مي بينم. او جايگاه بزرگي در قلب من داشت و در واقع نقطه ضعف من بود. من از همه کساني که حکم مرا متوقف کردند ممنونم اما نمي دانم دفعه بعد چه خواهد شد. من بايد يک بار ديگر شب قبل از اعدام را تجربه کنم.نيمه شب شنبه همان لحظاتي بود که بهنود مي گفت کابوس آن را مي بيند. حدود 200 نفر از هنرپيشگان و چهره هاي اجتماعي در برابر زندان اوين حاضر شدند. مادر ندا آقا سلطان و سهراب اعرابي هم در ميان آنها بودند. اين دو زن به پاي مادر احسان افتادند و از او خواستند تا به بهنود جوان رحم کند. حتي يکي از اقوام احسان آمده بود تا از خانواده برادرش بخواهد از خون احسان بگذرند. پدر و مادر احسان يک بار ديگر قول دادند از قصاص مي گذرند فقط مي خواهند بهنود را در حالي که طناب دار دور گردن اوست، ببينند. اما اين وعده ها فقط براي چند دقيقه بود. زماني که پدر، مادر و برادر احسان به سمت در زندان اوين رفتند برادر احسان عکسي از جيبش بيرون آورد که نشان مي داد سينه احسان چاقو خورده است. او خطاب به حاضران گفت به اين عکس نگاه کنيد ما بهنود را نمي بخشيم. 200 فعال اجتماعي پشت در زندان دعا مي کردند تا اولياي دم رضايت دهند، اما آن سوي در آهني اين بهنود بود که براي چهارمين بار با قدم هاي لرزان و هدايت مسوولان زندان به سمت اتاق مرگ مي رفت. زماني که او در برابر مادر احسان قرار گرفت زانو زد و التماس کرد. بهنود آخرين جملاتش را گفت؛ «من مادر ندارم. تو براي من مادري کن.» اما اين جملات هم نتوانست در مادر احسان کارساز باشد. بهنود با رنگ پريده و در حالي که پاهايش را روي زمين مي کشيد از مسوولان اجراي احکام خواست اجازه دهند نماز صبح را بخواند. نماز که به پايان رسيد بهنود به داخل اتاق هدايت شد. باز هم التماس کرد اما مادر احسان اين بار خواست خودش طناب را به گردن بهنود بيندازد ولي گفت شايد او را ببخشد. اين زن چند ثانيه بعد به سمت صندلي رفت و به اتفاق شوهرش لگدي به آن زد. بهنود از طناب آويزان ماند و يک دقيقه بعد پزشک حاضر در زندان مرگ بهنود را تاييد کرد. اين سوي درهاي زندان اوين زماني که سرباز اعلام کرد بهنود شجاعي اعدام شد جمعيت ساکت و بدون کلمه يي حرف محل را ترک کردند. فقط عموي بهنود بود که از حاضران به خاطر تلاش هايي که براي نجات جان برادر زاده اش کردند تشکر کرد. گزارش خبرنگار ما حاکي است قرار است هفته آينده حکم قصاص امير امراللهي و صفر انگوتي هم در زندان اجرا شود. اين دو نيز متهم هستند در نوجواني مرتکب قتل شده اند.


گزارش صبا صراف از اعدام بهنود شجاعی


وجود میانجیگری برخی هنرمندان و فعالان اجتماعی
بهنود شجاعی اعدام شد
سرمایه، صبا صراف: بهنود شجاعی پیش از آنکه آخرین طلوع خورشید زندگی اش را ببیند، اعدام شد.ساعت پنج صبح روز گذشته در حالی که حدود 100 نفر برای آزادی او مقابل در زندان اوین با صدای بلند دعای توسل می خواندند، بهنود بر سر دار رفت. بهنود زمانی که 16 سال داشت در یک درگیری که میان او و دوستانش با چند نفر دیگر از همسن و سالان خود پیش آمده بود، برای دفاع از دوست خود ضربه چاقویی به مقتول زد و به اتهام قتل او محکوم به اعدام شد. بهنود شجاعی که چهار روز بعد از روز جهانی کودک اعدام شد در سن 16 سالگی مرتکب جرم و پس از رسیدن به سن قانونی، حکم درباره وی اجرا شد.


وی پیش از این نیز چهار بار دیگر به پای چوبه دار رفته و به دستور رئیس قبلی قوه قضائیه، آیت الله شاهرودی و همچنین آیت الله صادق لاریجانی، اجرای حکم به تعویق افتاده بود. صفر انگوتی متهم دیگری که در سن 17 سالگی مرتکب قتل شده 29 مهرماه اعدام خواهد شد.
جمعیتی متوسل به دعای توسل
از نیمه های شب روز گذشته جمعیت زیادی برای همدردی با خانواده اولیای دم احسان نصراللهی که در این درگیری کشته شده بود و همچنین به منظور درخواست رضایت و بخشش از سوی این خانواده، مقابل در زندان اوین جمع شدند. کیانوش عیاری و حامد بهداد از هنرمندانی بودند که در این جمع 100 نفره همراه خانواده بهنود شجاعی برای آزادی وی از طناب دار تمام تلاش خود را کردند.
مادر سهراب اعرابی از کشته شدگان وقایع انتخابات نیز در این جمع حضور داشت. وی با ابراز همدردی با خانواده مقتول به آنان گفت: «من خود مادری هستم که داغ فرزند دیده و می دانم چقدر سخت است، اما اعدام بهنود، احسان را بازنمی گرداند. بیاییم روحیه گذشت را در خود پرورش دهیم.»
پدر و مادر احسان مقابل در زندان ابتدا از جمعیت خواستند پراکنده شوند اما جمعیت جلوی پای آنها نشستند و صحبت ها برای گرفتن رضایت شروع شد. پدر احسان رو به جمعیت گفت: «ما را هم درک کنید، من پسرم را از دست داده ام.» اما مادر احسان در تمام مدت سکوت اختیار کرده و چادر خود را مقابل دهانش گرفته بود.
اگرچه برادر احسان همچنان به اعدام بهنود اصرار داشت اما خواهر احسان وعده داد تلاش خواهد کرد تا شاید بتواند رضایت پدر و مادرش را برای نجات بهنود بگیرد و گفت: «من برای جلب رضایت والدینم آمده ام.»
پس از آنکه اولیای دم به صورت شفاهی رضایت خود را اعلام کردند، جمعیت صلوات فرستاد و خانواده احسان به همراه دو وکیل بهنود به اتاق اجرای احکام زندان اوین رفتند.
در حالی که جمعیت در پشت درهای اوین با صدای بلند دعای توسل می خواند و دائماً جمله «امن یجیب المضطر اذا دعاء و یکشف السوء» را تکرار می کرد ناگهان خبری از داخل زندان منتشر شد که می گفت: «بهنود اعدام شد» و زمزمه دعاها جای خود را به ضجه ها و فریادهای جمعیتی داد که مقابل در زندان منتظر شنیدن خبر رهایی او بودند.
خانمی که می گفت معلم است و تنها برای صحبت با خانواده اولیای دم به اینجا آمده بود با شنیدن این خبر، بهت زده شده بود و گفت: «باورم نمی شود، به پدرش گفتم من فرهنگی هستم و شما با دادن رضایت نام خود را در تاریخ کشور ثبت خواهید کرد و اقدامی فرهنگی انجام داده اید.»
مادر سهراب اعرابی نیز بار دیگر میان جمعیت آمد و گفت: «ما نباید به خانواده اولیای دم خرده بگیریم، اگرچه باور کردن اعدام بهنود هم سخت است.»
امید تا دقیقه 90
به گفته محمد مصطفایی تا آخرین لحظات نیز تلاش ها برای نجات بهنود شجاعی صورت گرفت. در آخرین لحظات به مادر مقتول گفته شد بهنود مادر ندارد تا برایش گریه کند و او پاسخ داد: «کاش من هم نبودم تا مرگ فرزندم را ببینم.»
مادر احسان از مسوولان اجرای حکم می خواهد طناب را بر گردن بهنود بیندازند تا تصمیم نهایی خود را بگیرد. به گفته شاهدان، مسوولان اجرای حکم و حتی خود مادر فکر می کردند شاید با دیدن طناب بر گردن بهنود اعلام رضایت از متهم اعلام شود.
بهنود در میان صدای جمعیتی که برای نجاتش دعا می خواندند به خانواده اولیای دم التماس کرد و به پای آنها افتاد تا او را ببخشند و پس از آن در حالی که هنوز باور نمی کرده که ممکن است اعدام شود، طناب را دور گردنش می اندازند.
اما در نهایت مادر داغ دار حاضر به رضایت نشد و به همراه پدر احسان طناب دار را با دستان خود کشید و صندلی از زیر پاهای بهنود بر زمین افتاد و به این ترتیب ساعت پنج صبح روز گذشته بهنود دیگر زنده نبود و مادری فرزند از دست داده نیز شاهد و مجری حکم اعدام قاتل فرزندش شد.
متهمان زیر 18 سال در انتظار قانون
بهنود شجاعی اولین جوانی نبود که در نزاع و درگیری های خیابانی و بدون انگیزه قبلی مرتکب قتل و محکوم به اعدام شد و آخری نیز نخواهد بود.
پیش از این شهریاری بازپرس ویژه قتل دادسرای جنایی در رسیدگی به یکی از پرونده های خود، اعلام کرده بود شرایط مجازات جرم براساس بند (ب) ماده 206 قانون مجازات اسلامی باید اصلاح شود. شهریاری در ارتباط با این بند که شرایط قتل عمد را تشریح می کند، به «سرمایه» گفت: «وقتی در شرح این ماده گفته می شود در صورتی که متهم قصد قبلی نداشته باشد، در واقع این نکته عنصر معنوی جرم را ضایع می کند.»
پرونده ای که وی رسیدگی می کرد مربوط به قتل یک صاحب رستوران بود که در یک درگیری با یکی از مشتریانش، لگدی از سوی مشتری به سمت او پرتاب شده و چند روز بعد وی بر اثر این ضربه می میرد. متهم پرونده ادعا می کند ناخودآگاه این ضربه را زده است و به فکرش نیز خطور نمی کرده که این مرد ممکن است به خاطر یک ضربه لگد کشته شود و از مرگ این صاحب رستوران نیز تا زمانی که ماموران آگاهی برای دستگیری اش نیامده بودند، خبر نداشته است. شهریاری ادامه می دهد: «متاسفانه با توجه به قوانین نمی توان مجازات دیگری را برای متهمان مربوط به دو بند آخر در نظر گرفت و مجازات همه این متهمان اعدام است.»
بازپرس ویژه قتل دادسرای جنایی در این گفت وگو افزود: «بهتر است» میان کسی که با انگیزه و قصد قبلی برنامه ریزی کرده و با نیت انجام عمل قتل به سراغ مقتول رفته با فردی که در شرایطی قرار گرفته و ناخواسته مرتکب قتل شده تفاوتی قائل شد.»
او در تعریف جرم به سه عنصر مادی، معنوی و قانونی اشاره کرده و گفت: «عنصر معنوی همان سوء نیت است، عنصر مادی، فعلی است که فرد انجام می دهد و عنصر قانونی، عملی است که قانون آن را جرم محسوب کند. حال در صورتی که هر یک از این سه عنصر از بین برود جرم زائل می شود.»
جابری قاضی اجرای احکام دادسرای جنایی نیز با اشاره به اینکه تاکنون اولیای دم زیادی خواستار مجازات حبس ابد به عنوان جایگزین اعدام بوده اند و گفته اند تنها در این صورت حاضرند رضایت خود را اعلام کنند به «سرمایه » گفت: «بحث بررسی امکان لحاظ مجازات جایگزین اعدام در چارچوب قوانین اسلامی خواسته بسیاری از قضات نیز هست.»


---------------------------


بهنود شجاعی در مقابل چشمانم اعدام شد/آخرین سخنان و خواسته های بهنود شجاعی


ایران ب ب ب:محمد مصطفایی وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر:
مادرم. مادرم که سال هاست ندیدمش. وقتی 12 ساله بودم بیماری دیابت گرفت. بعد از دو سال نابینا شد و مرد. نه فقط شب های اجرای حکم، هر شب این آرزو را دارم. دلم می خواهد خدا یه رحمی به دل شاکی بیندازد تا من یه بار دیگه بتوانم سر مزار مادرم بروم.


===========
دیشب حافظ گفت:


حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم




منتظر بودم تا زمان بگذرد و به درب زندان اوین روم حدود ساعت ۲:۳۰ دقیقه با کوهیار قرار گذاشتم و به سمت زندان اوین رفتیم. حدود ۲۰۰ نفر از فعالان حقوق اجتماعی و تعدادی مادر داغدیده هم حضور داشتند. منتظر بودیم که اولیاءدم به زندان بیایند. بعد از گذشت یک ساعت مادر و پدر احسان (مقتول) را به همراه برادر و خواهرش دیدیم. جمعیت به سمت وی رفتند تا آنان را از اعدام بهنود منع کنند. مدتی گذشت و مادر و پدرش گفت که ما گذشت می کنیم. جو بسیار سنگینی حاکم شده بود. درب زندان باز شد . اولیاءدم من و آقای اولیایی فر به داخل رفتیم. مدتی در سالن انتظار ایستادیم. فکر می کردیم که اولیائدم گذشت خواند نمود و بهنود اعدام نخواهد شد. مدتی گذشت صدای دعاهای فعالان از بیرون زندان به گوش می رسید. بعد از چند دقیقه وارد سالن دیگری شدیم. بهنود یا تعدادی از مسئولین زندان هم حضور داشتند. وقتی اولیاءدم به داخل رفت. بهنود به دست و پای آنها افتاد و خواهش و التماس کرد که او را نکشند. سرپرست اجرای احکام صورتجلسه اجرا را تنظیم کرد. چند نفر از مسئولین زندان، من و آقای اولیایی فر به سمت اولیاء دم رفتیم از آنها خواستیم و التماس کردیم که بهنود را اعدام نکنند. مادر مقتول گفت من الان نمی توانم فکر کنم باید طناب دار را به گردن بهنود بیاندازم. بعد از چند دقیقه صدای اذان به گوش رسید. بهنود به اتاقی رفت تا آخرین نماز زندگی اش را بخواند. او رفت تا از خداوند خود طلب مغفرت کند. پس از اتمام نماز همگی به محوطه زندان رفتیم. تمام بدنم می لرزید و نمی دانستم که عاقبت این پسر بی مادر چه خواهد شد. بهنود وقتی به دست و پای مادر و پدر مقتول افتاد به مادر مقتول می گفت که من مادر دارم تو رو به خدا شما مادری کنید و من را اعدام نکنید. همگی به سالن دیگر رفتیم. در سالن چهار پایه مستطیل شکل آهنی وجود داشت که بالای آن طناب دار پلاستیکی آب رنگی نصب کرده بودند. اولیاءدم داخل رفتند و پس از مدتی بهنود را به آن سالن کذایی بردند. سالنی که اعدامها در آنجا صورت می گرفت. من تا به حال ندیده و نشنیده بودم که اجرای احکام یک نفر را به صورت خاص در زندان اوین اعدام کند. ولی برایم تعجب انگیز بود که چرا بهنود به تنهایی اعدام می شد. شاید این هم از بد اقبالی او بود که تنها به آسمان رود. کسانی که آنجا بودند باز هم از مادر و پدر بهنود خواهش کردند و گفتند اگر با خدا معامله کنید زیان نخواهید دید. مادر مقتول گفت باید طناب دار را به گردن بهنود بیاندارید. بهنود به بالای چوبه دار رفت و طناب را به گردنش انداختند. چند ثانیه ای نگذشت که مادر و پدر مقتول به سمت چارپایه رفتند و آن را از زیر پای بهنود کشیدند. بهنود به ملکوت اعلی پیوست.


طاقت دیدن این صحنه را نداشتم. تا چارپایه از زیر پای بهنود کشیده شد تمام اطراف سیاه شده بود.


امروز دیگر بهنود در زندان و بین دوستان خود نیست. جای خالی بهنود را احساس می کنند.


من تمام تلاش خودم را کردم ولی هیچ فایده ای نداشت. باز هم عقیده دارم او مستحق مرگ نبود.


او نمی بایست اعدام شود.


ولی اعدام شد.


اعدام


آخرین سخنان و خواسته های بهنود شجاعی - صبا واصفی


این مصاحبه وقتی انجام شد که بهنود هنوز زنده بود. هیچ وقت فکر نمی کردم نوشتن فعل «بود» این قدر تلخی به جانم بریزد. بهنود از پشت تلفن گفت: «آدم به امید زنده است»... کاش وقتی شما این مصاحبه را می خوانید بهنود هنوز زنده «باشد». کاش رنگ سرخ آسمان بامدادی، آخرین رنگ چشمهایش نباشد؛ کاش آسمان آبی بعد از طلوع را ببیند...


اگر بخواهی نقاشی بکشی از چه رنگی استفاده می کنی؟


آبی


چرا آبی؟


به خاطر آسمون. خیلی وقته که آرزو دارم از بیرون زندان ببینمش.


چند بار تا حالا برایت حکم صادر شده ؟


تا الان سه بار رفتم پای چوبه که رییس قوه قضاییه به من وقت داده. چهار پنج بار هم دو سه روز مانده به اجرای حکم به من وقت دادند.


شب اجرای حکم را در کجا می گذرانی؟


در یک سویت تنها دور از همه. اون جا تا صبح هزار بار مرگ رو جلوی چشم هایت می بینی. همه کسانی که آن جا می روند فقط آرزو می کنند که خدا رحمی به دل شاکی بیندازد و رضایت بدهد.


در مسیری که از سلول تا جایگاه اجرای حکم طی کردی به چه کسی یا چه چیزی فکر می کردی؟


بار اول اصلا باورم نمی شد قرار است بمیرم. وقتی سوار اتوبوس شدم که از اینجا به اوین بروم تازه فهمیدم قرار است چه بلایی سرم بیاید. فهمیدم یه کاری کردم که آخرش جدی جدی مرگ است. آن جا فقط به این فکر می کردم که ای کاش خدا یه رحمی در دل شاکی بیندازد و من را ببخشد. فکر می کردم کاش یه لحظه، فقط یه لحظه خودشان را جای من می گذاشتند. اگر احسان جای من بود چه در خواستی داشتند؟ فکر می کردم کاش مادر احسان برای من مادری کند!


خودت تلاش کردی از شاکی رضایت بگیری؟


بله. برایشان چندین بار نامه نوشتم از آن ها خواستم به خاطر امام حسین، به خاطر خدا رحم به جوانی ام کنند. قبول دارم اشتباه بزرگی مرتکب شدم اما آن موقع من بچه بودم اصلا فکرش را هم نمی کردم کار به این جا برسد. از همین جا به آن ها التماس می کنم به خاطر روح احسان به من یه فرصت دوباره، یه زندگی دوباره بدهند.


شب هایی که در سوئیت تنها بودی و منتظر رسیدن زمان اجرای حکم دوست داشتی چه کسی کنارت بود؟


مادرم. مادرم که سال هاست ندیدمش. وقتی 12 ساله بودم بیماری دیابت گرفت. بعد از دو سال نابینا شد و مرد. نه فقط شب های اجرای حکم، هر شب این آرزو را دارم. دلم می خواهد خدا یه رحمی به دل شاکی بیندازد تا من یه بار دیگه بتوانم سر مزار مادرم بروم.


اگر آزاد شوی اولین جایی که بروی کجاست؟


نذر کردم اول بروم جمکران بعد هم سر خاک مادرم.


هنوز امیدواری که شاکی رضایت بدهد؟


نمی شود که آدم امید نداشته باشد. همه آدم ها به امید زنده اند. نا امیدی بزرگ ترین گناه است. تا الان سه بار مرگ را با چشم هایم دیده ام. در این یک سالی که بارها رفتم پای چوبه و برگشتم فقط توکلم به خدا بوده و بس!


این بار چه زمانی قرار است حکمت اجرا شود؟


یکشنبه 19 مهر بعد از نماز صبح.


دوست داری این بار هم اجرای حکمت به تعویق بیفتد؟


نه. نه. واقعا دیگه نمی خواهم به تعویق بیفتد. ولی می خواهم که مادر احسان برایم مادری کند. می دانم که عزیزشان را از دست دادند، می دانم درد بزرگی است ولی دلم می خواهد یک کمی فکر کنند من اصلا قصد قبلی نداشتم. خدا هم خودش می داند من رفته بودم یک نفر را آشتی بدهم. احسانم هم که فوت کرد توی این دعوا هیچ کاره بود. من و احسان هیچ کاره بودیم. رفته بودیم دو نفر را آشتی بدهیم. به مادرم توهین کرد کار به این جا رسید.


تا حالا با خانواده شاکی برخورد داشتی؟


بله. یک بار در دادگاه یک بار هم سری اول که رفتم پای چوبه. آن جا اتاقکی است که در آن نماز صبح می خوانند. بعد متهم را می برند پای چوبه. بعد از نماز به آن ها التماس کردم من را ببخشند. مادرش چیزی نگفت. فقط گریه می کرد ولی برادرش گفت برادر جوانم را کشتی. من واقعا جانی نیستم یک اتفاق ساده، بدون هیچ قصد قبلی کار من را به این جا کشید.


دوستانی داشتی که حکمشان اجرا شود؟


بله . بار اول که پای چوبه رفتیم 5 نفر بودیم . 4 نفر را جلوی چشمانم بالا کشیدند. سری دوم 11 نفر بودیم. 8 نفر را بالا کشیدند. بار آخر 7 نفر بودیم 2 نفر را بالا کشیدند.


اگر ولی دم را ببینی از او چه درخواستی می کنی؟


التماس می کنم تمنا می کنم به خاطر روح احسان از من بگذرد. به خاطر علی اکبر، به خاطر امام حسین من را عفو کنند. من از 17 سالگی در زندان بودم. از بچگی مادر نداشتم. بدبختی زیاد کشیدم. از 17 سالگی تا الان 4 سال و نیم عمرم را در زندان پیش یک مشت خلاف کار گذراندم. به خدا به اندازه تمام عمر یک آدم من تنبیه شدم. از خدا می خواهم دشمن آدم هم گرفتار چنین جایی نشود. از ولی دم می خواهم با خودش فکر کند اگر جریان برعکس بود دلش به چی رضایت می داد، همان کار را بکند. دلم خواهد از ته دل به آن ها بگم تا آخر عمر بردگی می کنم.. می دانم در خواست بزرگی است، چیز زیادی از آن ها می خواهم، می دانم گذشت کردن در چنین حالی خیلی سخت است اما این جا هر کسی قصاص کرده پشیمان شده است. اگر هر کدام از شاکی ها فقط یک هفته در زندان زندگی کنند نه تنها خودشان رضایت می دهند بلکه از همه شاکی ها رضایت می گیرند.


سری دوم یک متهم را با من بدن پای چوبه بعد از مدتی شنیدم همسرش ناراحتی اعصاب گرفته. مادرش هم فلج شده است در به در دنبال خانواده متهم می گشتند از آن ها حلالیت بگیرند. یک متهم دیگر هم بود که بعد از این که زیر چار پایه اش زدند خانواده اش گفتند می خواهیم رضایت بدهیم که قاضی گفت این رضایت را باید 5 دقیقه پیش می دادید.


فکر می کنی اگر پدر تو جای پدر احسان بود رضایت می داد؟


پدرم اذیت می کرد اما مطمئنم رضایت می داد. هر کسی یک لحظه دلش را جای دل متهم بگذاره و احساس کند به او چه می گذرد رضایت می دهد. من 20 ساله ام. باور نمی کنید! گفتنش ساده است ولی وحشتناک است 20 نفر جلوی چشم هایت جان بکنند. هیچ کس نمی تواند خودش را جای من بگذارد و تصور کند چه قدر سخت است. لحظه ای که می بینی هم بندی هایت به دست و پای ولی دم می افتند و فایده ای هم ندارد.


بهنود امیدوارم تا هفته دیگر چنین روزی خانواده ات حضور تو را در خانه جشن بگیرند.


من که دست هایم بالاست. هر چی او بخواهد. رضایم به رضایش.


---------------------------


فیلم گفتگو با محمد مصطفايی وکیل بهنود شجاعی
ایران پرس نیوز: برای دیدن این گفتگو بر روی لینک زیر کلیک فرمایید:





ننگ بر اسلام کثیف اهریمنی و قوانین مزخرف ضد بشریش

مرگ و ننگ بر رژیم خونخوار جمهوری کثیف اسلامی و مزدورانش




۱ نظر:

عسل بانوی خودمون گفت...

من خودم مادر دو پسر نوجوان هستم . از دیروز تا حالا دارم دیوانه میشم . واقعا ما در چه جهنمی زندگی میکنیم . نمیفهمم چرا قوانین خشونت بار اسلام فقط برای ایران اومده . مادر احسان امشب با صدای امریکا حرف میزد و میگفت خوشحالم . راحت شدم .
چطور ممکنه مادری از مرگ فرزند دیگری خوشحال بشه ؟